رمی جمراتم که تو کردی
– چندتا سنگ را نماد شیطان کردند میروند سنگریزه به آن میزنند که جزء آداب و رسوم حج است، هیچ فکر کردی خودمان داریم رجم میشویم؟ ها؟ روزی چقدر سنگ عذاب و عزا بر ما پرتاب میشود!
رمی جمراتم که تو کردی
دفعی به دعایم که تو کردی
– شنیدی مشهور است که میگویند «دعا از سقف بالاتر نمیرود»، راست میگویند! اگر آن خدایی که دین معرفی میکند «اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» است که باید خیلی نزدیک باشد نه اینکه ما را به آسمان حواله بدهد «وَ فِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»!
این خرقهٔ سوزنده تو دادی
– از بدو تولد تا الان لباسی تن من کردی دقیقاً لباس آتش است، بعضی از احادیث میگویند در جهنم موعود به تن جهنمیها لباس تنگی پُر از آتش میپوشند، الان با پوست و گوشت و استخوان جهنّم را درک میکنم.
این خرقهٔ سوزنده تو دادی
لَباده به قامت شده و زجر تو دادی
این عبای من نگر دلسوزیست
فاقد هر لؤلؤ و مرجانیست
سفتتر تو نزن به عبدِ بیکس!
سفت دارد میزند، اینطرف را نگاه میکنی فقر است، آنطرف را نگاه میکنی درد است، اینطرف را نگاه میکنی غصّه است، آنطرف را نگاه میکنی بیچارگی است، اینطرف را نگاه میکنی درماندگی است، آنطرف را نگاه میکنی فروپاشی است. بلبشویی است در جامعهٔ بشریت!
سفتتر تو نزن به عبدِ بیکس!
او را نکشان به دور کرکس
– میخواهی بدهی گوشتهای بدنمان را کرکسهای زمان بخورند؟
ای وای که این بردهٔ تو ذکر گرفته
در غربت خود، جام ز نیزار گرفته
این وصله نگر فاصله از نور گرفته
– از اینطرف به موسی چه میگوید؟ میگوید: «تو برای وصل کردن آمدی/ نی برای فصل کردن آمدی» موقعی که موسی به چوپان میگوید با خدا درست حرف بزن، از اینطرف میگوید من میخواهم تو را به خدا وصل کنم و از اینطرف میبینی فاصلهای که میگیرد فاصلهٔ نوری است.
این وصله نگر فاصله از نور گرفته
در صبح ازل، خون ز لب یار گرفته
دودی است فرا راه که از تیغ گرفته
در جسم پر از درد، هوا زور گرفته
به حضرتت التجا دارم
به محضرت ای دوست انحنا دارم
– کمرهای همه خم شده، یا خم آن را میبینی یا نمیبینی، گاهی وقتها خمیدگی از درون است؛ نگاهش میکنی یکپارچه غم است تا حرف میزند اشکش جاری است، برای چه آوردی؟ برای چه ما را از خاک ساختی که زجر بدهی؟
گر که ربّم آیدم با صد فراز
هی بگفتم صاحبا، ای دلنواز
– یکبار یک گوشهٔ چشمی، محبتی، مرحمتی، لطفی، آخر بابا این «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» هزار و چهار صد و خردهای سال است برای مسلمین چکار کرده؟
هیهات که این نغمه ز من ساز گرفته
آتش به دل و هر نفَسم، بار گرفته
عمرم به سراپردهٔ عشّاق گرفته
از هر فتنی یک لب جانکاه گرفته
ما فقیران و اسیرانِ رهت
جملگی خاضع شده اَندر برت
– طیف متوسلین به حضرت رب الارباب صف کشیدند، کجا؟ جای مخصوص دارید؟ نه، صف کشیدند در ماورای این فشارها!
اینکه دائم نالهها دارد، منم
از قضای سوء تو واله شده در کُن، منم
– کو گوش شنوا؟ کنار مغازهٔ میوه فروشی میرود آه میکشد ندارد بخرد، کنار مغازهٔ گوشت فروشی میرود، ندارد بخرد بعد هم اسمش را عید نوروز گذاشتهاند، همه خانهها در تب نداری و بیماری دارند میسوزند.
آنکه میسوزاند همه جُثّه، تویی!
– خیلی بد است، که معبود آدم شکنجهگر باشد.
آنکه میسوزاند همه جُثّه، تویی!
از بر و رویم کباب و سیخ میآرد، تویی
– چه افتخاری!
این دلِ پُر نوای من ضجّه زند به هر زمان
راه فرج بگیرد و رخنه کند به هر مکان
از هر طرفی سنگ بیاید به سرِ ما
کز خونِ رُخم گشته فَران این نُسخِ ما
Podcast: Play in new window | Download