«کجای دین اسلام اکراه و اجبار ندارد؟»

یکی از آیات معروف قرآن، آیةالکرسی است. در مدح و منقبت این سه آیه که در سوره بقره است بیانات زیادی در اخبار، احادیث و روایات هست. آیه دوم آن با «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» شروع می‌شود. «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» همه جا معروف است. اکراه در دین نیست، در پذیرش دین زور نیست! این از آن عدم تطابق‌هایی است که بقول عوام کلّه آدم سوت می‌کشد. کجای دین اکراه و اجبار ندارد؟ آقای متشرعه شما یک جای آن را بگویید و نشان بدهید. بله یک کارهایی هست مستحب است؛ مستحب، مستحبات یعنی اینکه واجب نیست اگر انجام ندادی کتک ندارد. آن مستحبات هم می‌رود در واحد چیزهای معمولی و پیش پا افتاده که مستحب است مثلاً کفش زرد رنگ باشد، مستحب است، ورود به مستراح با پای چپ باشد، مستحب است، روز پنجشنبه ناخن دست سمت راست را بگیری و روز جمعه ناخن دست چپ را بگیری و از این چیزها، اینها اجبار نیست، این کارها هم که خب چیزی نیست. این «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» یعنی آزادی در اندیشه، ترجمه فارسی «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» این است؛ استقلال در اعتقاد. این کجا هست؟ در واجبات ها، در اصلش است، در اصل دین، در فرع دین. اصل دین که ورود است که یا وارد می‌شوی یا کشته می‌شوی، این نصّ صریح کلام نبوی است «بُعِثْتُ اَنْ اُقَاتِلَکُم» مبعوث شدم که شما را بکشم مگر اینکه بگویید: «لَا اِلَه اِلَّا الله»! از آن اولش زور است، بابا من نمی‌خواهم بگویم «لَا اِلَه اِلَّا الله»، من می‌خواهم بگویم لا اله الا بُت، لا اله الا آن خدایی که عیسی گفت، لا اله الا الله آن خدایی که موسی گفت، لا اله الا آن خدایی که زرتشت گفت. از همان «بای» بسم الله بقول علما، پس گردنی است، لگد پراکنی است، مشت است و آش کشک خاله است، بخاطر اینکه زور می‌رسد زور می‌گوید! حالا پیغمبر به دامنه اروپا (تبوک) لشکر کشید زورش نرسید و برگشت، اگر یادتان باشد در نسخه‌ها داشتیم که آنقدر آنجا قوی بودند که پیغمبر شک کرد، گفت من و یک مشت عرب که حریف اینها نمی‌شویم مگر ما چقدر اسلحه داریم، چقدر اسب تازی داریم، چقدر شتر داریم، چقدر نفرات داریم، با عمر الفاروق خلیفه دومش مشورت کرد که او هم آن حرف خیلی بد را زد و گفت اگر پیغمبر هستی برای چه از من می‌پرسی؟ بعد هم در فروع دیگر بقول معروف می‌گوید «عروسِ نالید، گفتند تقصیر خودت است آن بلهٔ روز اول را که گفتی دیگر باید تا آخرش بکِشی». بعضی‌ها هم می‌گویند «بله و بلا»، به زور وارد دین شدی و به زور هم باید بار فروع دین را بکشی، بعد تعجب است که گاهی وقت‌ها برای آزادی انسان که در دایرةالمعارف هست از رسول الله یا ائمة الهداة المَهدیین داشتیم مثلاً پیغمبر می‌گوید که ای انسان تو آزاد متولد شدی و کسی حق ندارد تو را به بردگی بکشد، حق نداری خودت را به کسی بفروشی. خب، حالا این کار را که دین کرده اسمش چیست؟ اصلاً خود عبدالله یعنی چه؟ عبادالله یعنی چه؟ عبد یعنی چه؟ آیا غیر از برده است؟ غیر از شلاق‌خور است؟ بعد ادامه آیه قشنگ است: «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» می‌گوید ای شارع برای چه سر نیزه دستت گرفتی؟ ما همه چیز را بیان کردیم، گمراهی را نشان دادیم و هدایت را هم نشان دادیم! «رُشْد» و «غَیّ» معارض هم هستند. من نمی‌دانم این را برای چه کسی گفته؟ جبرائیل برای چه کسی گفته؟ کاتب وحی خلیفه سوم رسول الله عثمان ابن عفان که اینها را نوشته، این آیات را از چه کسی گرفته؟ چون این آیات معارض است و در شأن و منزلت رسول الله نیست. یک شلم‌شوربایی درست کردند، چقدر خوب است که ما این اسناد را جمع کردیم، بعضی از آنها واقعاً شاه‌کلید است، آنجایی که امیرالمؤمنین بعد از خلاصی از دفن و کفن رسول الله، فردای آن روز در خیابان راه می‌رفت یکی از همین بزرگان معاصر امیرالمؤمنین آمد با خوشحالی می‌گفت، حالا یا با طعنه می‌گفت، (من نمی‌دانم در کلمات احساس طرف نیامده)، که گفت ما شب تا صبح قرآن را آماده‌اش کردیم. آیا قرآن آماده نبود؟ خب آماده کردید این است! ببینید آماده کردن قرآن فاصله بین زمین تا خورشید است، این «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ»، اینجا دارد رسماً می‌گوید بابا ما دوتا مسیر را باز کردیم، جاهای دیگر هم گفته دوتا مسیر داریم «وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ» (۱۰ بلد) دوتا راه را برای بنی البشر گذاشتیم، برای چه او را می‌زنی؟ برای چه او را له می‌کنی؟ برای چه شخصیت انسانی او را زیر پا می‌گذاری؟ برای چه به او توهین می‌کنی؟
«فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِالله فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» هر کس کافر شد به طاغوت (منظور همان رشد «قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ» را می‌گوید)، ایمان آورد به خدا پس استمساک کرده، متمسک شده به عروة ‌الوثقی که حالا عروةالوثقی قرآن است؟ حدیث است؟ روایت است؟ سنت است؟ سیره است؟ آیه آخر آیةالکرسی هم که «اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّوُرِ» ادامه همان بحث قبل است که گفت اینها می‌روند تابعینِ رشد هستند، رشد و تعالی و تکامل. می‌گوید ما می‌خواهیم انسانیت را به شما نشان بدهیم. آیا نشان بدهیم یا تحمیل کنیم؟ این دوتا حرف است. الان این آیه می‌گوید نشان بدهیم، نشان می‌دهیم، حرفی از تحمیل نزده، این معارضات را چه باید کرد؟ «وَالَّذِینَ کَفَرُواْ اَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» قسمت «غَی» را می‌گوید، «یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُمَاتِ اُوْلَئِکَ اَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» می‌گوید تقسیم شده است. اینهایی که دم از دین می‌زنند اصلاً سواد دینی ندارند برای اینکه ما در هزار مجلد کتاب دینی و مستند غور کردیم و درآوردیم مستدلات انکارناپذیری را که یکی از آنها در باب همین است؛ مسئله زوری نبودن دین است، برای آیندگان آنجا جمع شده است. آیا الان ما متن قرآن را نگاه کنیم که برای شما این دو آیه را خواندم، البته سه آیه است، یک آیه‌اش را یاد هست که قبلاً مستقلاً برای شما تفسیر کردم. الان بحثِ «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» است، تمدن دینی همراه با زور است. این که می‌گوید: «نسبت به خدا و پیغمبر و دین فکر بد هم بکنی مرتد می‌شوی واجب القتل می‌شوی» این زور است! یعنی تو را به زور در این دین آورده به زور هم تو را نگه داشته و جرأت هم نداری پایت را آن طرف خط بگذاری، تو را می‌کشند! پیامد «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» سه تا جنگ امیرالمؤمنین است. پیغمبر به زور مردم را در دین وارد کرد و یک مشت زباله جمع شدند، به نصّ آن اسنادی که از فریقین داریم که در دایرةالمعارف هست که «اِرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ»، یا ابی‌عبدالله که‌ می‌گوید «اَلنَّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا»، یعنی جد ما در بیست سه سال رسالت چکار کرد؟ «اَلنَّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعقٌ عَلَی اَلْسِنَتِهِمْ» مردم با دین بازی می‌کنند، دین ندارند! دین این است «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ». امیرالمؤمنین با بزرگان صدر اسلام جنگید تا عملاً بگوید که آن «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ»ی که در ورودی به اسلام، ورودی‌های مردم و ورودی‌های تحمیلی زیر پا نهاده شد، نتیجه‌اش این بود که یک‌ مشت زباله به عنوان اصحاب و انصار و حواری پیغمبر دورش جمع شدند و بعد هم آن کردند که تاریخ نوشت. نتیجهٔ زور کودتا است. علیه پیغمبر کودتا شد. چه کودتایی؟ پیغمبر بنده خدا یک بیماری معمولی داشت چیزیش که نبود! سریع او را از خانه همسران خوش‌نام آوردند به خانه کسی که بتوانند کارشان را بکنند، بعد به پیغمبر دادند خورد. چه چیزی به او دادند؟ چرا پیغمبر اعتراض کرد؟ چقدر خوب است که این اسناد را داریم. چرا پیغمبر اعتراض کرد و گفت: چرا این دارو را به من دادید؟ این دارو زهر بود، اگر دوا بود پیغمبر باید اعتراض کند؟ اگر دارو بود باید پیغمبر خوب می‌شد‌ نه اینکه سرِ شصت و سه سالگی بمیرد، آخر این شصت و سه سال عمر است؟ آیا این علیه رسول الله کودتا نیست؟ اگر یادت باشد یک دانه درس داشتیم که ابوسفیان یک روز به پیغمبر گفت تو چند سال می‌خواهی عمر کنی؟ من اشاره می‌کنم دیگر خودتان بلد هستید. اصلاً خود این سوالش خیلی حرف است، ها! دقت کن، به پیغمبر می‌گوید تو چند سال می‌خواهی عمر کنی؟ خب به تو چه! تو دشمن پیغمبر بودی الان می‌گویی چند سال می‌خواهی عمر کنی؟ خب این نقشه دارد دیگر، برنامه دارد و این را هر عاقلی می‌فهمد. ابوسفیان مخ فعال قریش است، قریشی که به زورِ «بُعِثْتُ اَنْ اُقَاتِلَکُم» زیر بیرق دین آمدند، همه در سینه‌هایشان عقده پر است و منتظر در یک فرصتی هستند. فرصت چه موقع است؟ همین که عرض کردم. پیغمبری که پیر نیست، اصلاً به شصت و سه سال پیر نمی‌گویند، به هشتاد و نود سال پیر می‌گویند، پیغمبر که پیر نبود، داروی مرگ به او خوراندند که پیغمبر گفت باید همه شما بخورید و هیچ کس هم نخورد. کسی برای پیغمبر تره خرد نمی‌کند، پیغمبر برای جنگ تبوک، برای حمله مجدد به اروپا لشکر آماده کرده بود و آنجا اُسامه پشت دروازه مدینه سرپرستی‌ و فرماندهی سپاه را داشت، پیغمبر می‌دانست که اینها دارند کودتا می‌کنند، می‌دانست اینها توطئه می‌کنند برای همین گفت همه شما از مدینه بیرون بروید فقط علی بماند و هیچ‌ کدام از آنها نرفتند، تمام زمامدارانی که بعد از پیغمبر سفره را به خودشان اختصاص دادند،همان سفره‌ای که ابوسفیان گفت، یادت هست؟ به عثمان کاتب وحی گفت هیچ خبری نیست، نه پیغمبری بوده، نه وحی‌ای بوده، محمد آمد حکومت را گرفت و الان هم به ما رسیده، چون یک فامیلی خیلی نزدیکی بین ابوسفیان و عثمان ابن عفان بود، این چیزی است که دیگر ما از مآخذ خودشان درآوردیم و قابل انکار نیست، خوشبختانه این دایرةالمعارف مملو از اسناد و مدارک فریقین شیعه و سنی است. اینها از روز اول به مقصد بلعیدن حکومت آمدند، حالا نام آن مهم نیست، نوبت به یزید که رسید نامش را هم ضایع کرد، به طور علنی به عنوان خلیفه رسول الله شُرب خمر می‌کرد، قمار بازی می‌کرد، سگ‌بازی می‌کرد و پیغمبر را مسخره می‌کرد «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لَا وَحْىٌ نَزَلْ». کسی که جای پیغمبر نشسته علناً وحی را زیر پا گذاشته! همه اینها بخاطر همین است که این «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» رعایت نشد، زور آمد. زور، زور می‌زاید. استبداد، دیکتاتوری به دنیا می‌آورد، همین چیزی که ما در صدر اسلام دیدیم. پیغمبر به زور وارد کرد و یک آتشی روشن کرد که دودش به چشم خودش، به چشم عزیزانش و به چشم اهل بیتش رفت. چه کسی خانواده پیغمبر را متلاشی کرد؟ چه کسی؟ چه کسی یادگار پیغمبر را بین در و دیوار له کرد و محسنش را کشت؟ چه کسی؟ چه کسی خانه او را آتش زد؟ چه کسی وصیّ بلافصلش را خانه‌نشین کرد و با بی‌ احترامی تمام بردند از او بیعت گرفتند؟ اگر «لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ» می‌شد، در اسلام یک حرکت فرهنگی می‌شد پیغمبر بدون شمشیر حرکت می‌کرد همانطور که عیسی مسیح بدون شمشیر حرکت کرد، همین طور که الان قرآن دارد می‌گوید دیگر! می‌گوید ما راه را باز کردیم؛ خیر و شر، فشار هم نیست هر کدام راهی را که می‌خواهید بروید. دیگر قرآن مستند ماست، آقا نمی‌شود که ما هم مسلمان باشیم و هم نباشیم، بقول قرآن: «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لَا اِلَی هَؤُلاء وَ لَا اِلَی هَؤُلاء» گاهی این آیه را می‌گیرد و گاهی آن آیه را می‌گیرد بخاطر اینکه می‌خواهد در دنیاطلبی نفسگاهی داشته باشد.

مدت زمان: 19:12

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x