برچسب: ملت

این رعیّت را تو کُشتی!

📎 از مجموعه تحریم سخن

این رعیّت را تو کُشتی
واقعیت‌ها تو پنهانش نمودی

در کوچه و هم میدان
این خلق تو را خواند
با جسم پر از دردش
اذکارِ تو می‌خوانَد

مسلط کرده‌ای بر بندگانت
قضاء سوء چو دیوانگانت

از شعر من بی‌ هنر بی ادبت، کِی تو هراسی؟
کاین درد دل مضطر بیچاره شده، کز تو قصاصی Read More

با اشک پر از خون، به کمان تیر بدادم

در بزنگاه زمان، زنجیری‌ام
افت و خیز این حیاتم، شاهدم

با داد و هوارم به جهان، ولوله دادم
با اشک پر از خون،به کمان تیر بدادم

این ملت درمانده به فقرست خدایا، تو کجایی؟
این مردم آغشته به ظلم است کریما، تو کجایی؟

– با نور افکن باید بگردیم خدا را پیدا کنیم

اوضاع خلق گرفتار خود ببین
دسترنج حیات سرافکندگان ببین

.
– تو قاضی هستی؟ تو صانع هستی؟ تو خالق هستی؟ تو فالق هستی؟ تو چه کسی هستی؟ فعلاً هیچ کاره هستی، هیچی نیستی!

در عجب آمد ورق از این قلم
تا کجا مشقش رسد از این ظَلَم

ملت خود را ببر زیر کَرم
بس کن از این آزار و خروار ستم

این عرایض از تمام اضعف است
کشته‌های آن عذاب اکبر است

الله جنایت می‌کند!

الله جنایت می‌کند
غیبت حمایت می‌کند
خالق خسارت می‌دهد
از هر دری، هُل می‌دهد

صاحب این خانه کیست ما را می‌زند
با هر سخن اخسأ زند

مالک این روح پراکنده کیست؟
در قفسم کرده، بگو عیب چیست؟

Read More

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

مسواک زنم ز روزی تو؟ کو نان به دهان ز اخسأ تو؟

– برای چه مسواک می‌زنی؟ نان نداری بخوری!

بعد در منقبت مسواک چقدر روایت آمده، اول باید خدا رازقیت خودش را اثبات کند، این شعار دِمده شده، کهنه شده، بی‌ پایه و اساس است که «هر آنکس که دندان دهد را نان دهد».

بی کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

– عجب خدای با برکتی! خلق کرد و دور انداخت، مثل یک پدر و مادری که تند تند بچه آوردند و کاری هم ندارند که این فقیر است، درد دارد، بیچاره است، بی‌ پول است، بیکار است، معتاد است، خدا هم مثل همین‌ها شده است.

بی‌ کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

بی‌ عاری و بی‌ میلی و بی‌ حاصلی آمد ز قضایم

➖➖➖➖➖

یا رب نزن این عبد که آورده ز خاکی

مهلت بده مخلوق که نفسش تو بریدی

هر چه بر این مردم بیچاره آمد از قضا گفتهٔ خالق شدی اندر میان کربلا

➖➖➖➖➖

کمالات بشر در این قضایش

به سرکوب آمده اندر لوایش

– تا می‌تواند می‌زند، چکارش می‌شود کرد، زورت به خدا می‌رسد؟

➖➖➖➖➖

وصف احوال خودم باید کنم

تا جهان را باخبر از شر کنم

آمدم بر درگهت تا یک نفس برپا کنم

نامده بردی قفس تا جان خود از جا کَنم

– اصلاً دستت رو شده؛ اینکه مهمان‌نوازی کنید، مهمان عزیز خداست، دست و دلباز باشید، سفره‌دار باشید، پس خودت چرا نیستی؟ فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

– این کلام حنای تمام ادیان و مذاهب را بی‌ رنگ می‌کند.

فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

کنایه آمده بر جان که نیشِ چون حرج است

➖➖➖➖➖

کیست در بطنِ منِ دلمرده‌ای؟

این صدای لرزش پس مانده‌ای

خفتگان و خستگان و ماندگان

هست محصول زمان مردگان

– دقت می کنی، این را نامه‌اش کن و برای خدا بفرست، بعد زیرش هم با خونت امضاء کن؛ «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» ببین خجالت می‌کشد!

➖➖➖➖➖

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

در غمین و غصّه‌ها آید به سر این جان ما

– داریم جان می‌کَنیم؛ اجاره‌نشین جان می‌کَند، فقیر جان می‌کَند، بیکار جان می‌کند، بی‌ پول جان می‌کَند، کرونایی جان می‌کَند، سرطانی جان می‌کَند.

تهی‌دستم، تهی‌دستم، تهی‌دست

نعره‌های ملّت دربند توست

– جاهایی که انسان نعره می‌کشد یعنی صدای بلند، داد می‌زند؛ قبرستان است، محل ورود سیلاب است، بیمارستان است، خانه سالمندان است، تیمارستان و زندان است. نعره‌های ملّت دربند توست این ترانه در حصول خشم توست تهی‌دستم، تهی‌دستم، تهی‌دست امان از این‌ همه، آزار یکدست!

– می‌گوید این روغن خالص است؟ می‌گوید بله یکدست است. حالا عذاب هم دیگر چیزی از اسماءالحسنی باقی نگذاشته، یکدست خالص! از مملکت وجود، آمد چو صدایی در قالب سیل است و همه قتل و جنایی

– یک نفر آدم ربایی می‌کند، می‌گویند جنایت کردی، یک نفر آدمکشی می‌کند، می‌گویند جنایت کردی، یک نفر مال مردم را بالا می‌کشد، می‌گویند جنایت کردی، حالا خدا جنایت نمی‌کند؟ نه؟ اینکه چند ماه شیرهای آب آسمان را بست تا مزارع خشک شد حیوان‌ها مُردند و آدم‌ها مجبور شدند که از شهرشان به شهر دیگر کوچ کنند بعد که مدام ناله کردیم آب آب آب، بعد گفت شیر را تا ته باز کنید. حالا این وضعی است که دارید می‌بینید دیگر، حالا تازه می‌گویند اولش است. فقرست که غوغا کند و صبر نداند

– مدام می‌گوید صبر کن، چه چیزی را صبر کنیم؟ اگر راست می‌گویی یک دقیقه از آن بالا بیا پایین و ببین مردم چه می‌کشند! آی بیا نگاه کن چقدر از مقام صبر در مقام صابرین حدیث و روایت داریم که دروازه‌ای در بهشت است به نام باب‌الصّابرین، جمع کن بابا، مردم نابود شدند. فقرست که غوغا کند و صبر نداند زجری‌ست که زخم آورد و فصل ندارد – فصل یعنی فاصله، یعنی تمام بشو نیست، از آن وقتی که چشم باز کردی متوجه شدی که چه کسی هستی تماماً در گرفتاری و بیچارگی بودی.

این صدای ملّتِ دربند توست!

این صدای ملّت دربند توست میهنش خشک و عطش از آنِ توست بار دیگر در خشکسالی آبروی دین رفت؛ در کرونا یک قسمت و در خشکسالی هم یک قسمت! یکی از معجزات اسلام که همیشه زبان متشرعین در حقانیّت این دین بلند و دراز بوده نماز استسقاء بوده؛ نماز باران! یعنی یک نفر در مناطق نفرین شده بدون آب ایران پیدا نمی‌شود نماز باران بخواند؟ این صدای العطش، از مردم است ناله‌های میهنِ دردآور است —————————— هی تو می‌گویی خدایت رازق است آقای متشرع! بچه بیاور خدا نانش را می‌دهد، ازدواج کن خدا پولش را می‌دهد، می‌دانی از آن ازدواج کرده‌ها‌ چقدرشان باقی ماندند؟ همه برای طلاق رفتند، فقط بخاطر اینکه مشکل مالی دارند، فقط! چه کسی در این قضیه مسئول و متهم و مجرم است؟ خداست، خودش دارد می‌گوید من شما را گدا، بدبخت و تهیدست آفریدم «یَا اَیُّهَا النَّاس اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی الله». هی تو می‌گویی، خدایت رازق است رزق او آمد پیاپی بر غمت

خودکشی می‌کند این ملّت مظلوم چرا؟

اعصاب همه را خُرد تو کردی
احساس بشر هَدْم تو کردی

خودکشی می‌کند این ملّتِ مظلوم چرا؟

– جوان مملکت چرا دست به کارهای خطرناک می‌زند؟

خودکشی می‌کند این ملّتِ مظلوم چرا؟
درد و رنجش به وفور آمد و یک دشتِ بلا

– می‌داند که سرقت کند او را می‌گیرند، اما می‌کند! می‌داند که آدم بکشد کشته می‌شود، اما می‌کند! می‌داند مواد مخدر جابجا کند جرمش اعدام است، می‌داند، چرا اینطوری است؟

خودکشی می‌کند این ملّتِ مظلوم چرا؟
درد و رنجش به وفور آمد و یک دشتِ بلا

– به خاطر اینکه در بلاخانه به دنیا آمده، کربلا اسم شهر که نیست مربوط به امام حسین بشود، نه! کربلا مجموعه کرهٔ زمین است، بلا از این بدتر که خدا شیر آب را به روی مردم بسته است.

زندگی را تو نگر شعبه شده از نیزار
که به این آدم بدبخت رسیدست ضرار
Read More

ملت گدایی می‌کند خدا خدایی می‌کند

ملت گدایی می‌کند
خدا خدایی می‌کند

-به به به! چه افتخاری هم می‌کند؛ «فَتَبَارَکَ الله اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»! چه خلق کردی؟ انسان‌ها را طبقه‌بندی کردی؛ درجه یک، دو، سه، چهار و پنج…
آیا روز اول گفتی که من طبقاتی خلق می‌کنم؟ نگفتی که، فریب دادی. شیطان حرف خوبی زد، چه گفت؟ در قرآن گفت حالایی که سر من را کلاه گذاشتی من هم سر همه را کلاه می‌گذارم، از روز اول خدا کلاهبردار بود.

از رعیّت ناله و افغان شنو

– آهای ارباب! این اشک و نالهٔ رعیت توست، کجایی؟ «فَاِنّي قَريبٌ» کجاست؟ کجایی چرا پیدایت نیست؟ نه خودت هستی، نه آثارت هست و نه وعده‌هایت تحقق پیدا کرده!

خیر و‌ خوشی رفته از ملت ایران
زانکه خدا داده او،زجر و پریشان

-همهٔ زندگی شده آتش، هوا گرم شده باران نمی‌آید سدها خشک شده، عجب! یعنی عُرضه نداری یک باران بدهی؟ سفره‌های آب زیرزمینی هم مدام پایین می‌رود، برای چه خلق کردی؟ عامل گرانی، بی‌ آبی، خشکسالی، درد، بیماری و اختلاف خانوادگی تو هستی! نمی‌توانی از زیرش در بروی، خودت رسماً در آیات بسیار این مسئولیت را پذیرفته‌ای و هیچ جای تبرئه و دفاع نیست!

گلبهاران می‌شود این خاکی‌ات
چون ز نارش کرده‌ای بر جنّتت

– چطور آتش را بر ابراهیم گلستان کردی (البته طبق نوشتار کتب دینی) بعد نمی‌توانی جهنم این مردم را بهشت کنی؟ بابا بهشت نکن، آتش را خاموش کن! چه هول و ولایی در جان مستأجرین افتاده، نمی‌بینی؟ نمی‌شنوی؟ گناهش پای آنهایی که گفتند تو سمیع هستی، گفتند بصیر هستی، گفتند قریب هستی، الهی درد اینها بخورد در دل آنها! اگر هم مردند آتش به قبرشان! الان چه کسی جوابگوی این مردم است؟ ها؟ از خدا نزدیکتر؟ آی صاحب ادیان بیایید خدایتان را بیاورید، اگر هم سیر هستید یک گشت و گذار در خیابان‌ها بزنید.

«صدیق» و «فاروق» اگر واقعی بود، ادیان و مذاهب به انحراف نمی‌رفتند!

اینجا یک بحث جزئی و یک مبحث کلی دارد،‌ یک نگاه جزئی دارد و یک نگاه گسترده دارد. آن چیزی که ما روی آن کار نداریم و می‌خوانیم و با آن کنار می‌آییم این است که پیغمبر گفت «برای هر ملتی صدیق و فاروقی هست، و صدیق و فاروق اسلام علی ابن ابیطالب است»، خیلی خب این به کنار! آن چیزی که به تجزیه و تحلیل و کشف حقایق می‌رسد این است؛ «لِكُلِّ اُمَّةٍ صِدِّيقٌ وَ فَارُوقٌ».

صدیق کیست؟ کسی که همهٔ حرف‌هایش راست است.
صدیق صیغه مبالغهٔ صادق است یعنی کسی که نفَس می‌کشد به راستی چشم بهم زدنِ به درستی.

فاروق هم تمیز دهنده است بقول شما ممیز یا سرممیز، فاروق با حرکتش با عملش با زندگی‌اش با حیاتش با مواضعش بین حق و باطل فرق می‌گذارد. پس دیدی که این دوتا «صدیق و فاروق» خیلی مقامات بلندی است.

خب حالا برویم بالاتر؛ «لِكُلِّ اُمَّةٍ صِدِّيقٌ وَ فَارُوقٌ» برای هر امتی!
امت؛ پیروان هر پیغمبر اولوالعزمی را می‌گویند. الان اینجا در عهد ما امت محمدی است.

هر امتی یک بزرگ‌راستگویی و خورشید‌ممیزی داشتند، خب اگر داشتند چرا به انحراف رفتند؟ این سؤال را باید جواب بدهند!

چطور شد پیغمبر و قرآن می‌گویند امت‌های گذشته به انحراف رفتند؟
چطور شد پیغمبر با پیروان ادیان مبارزه کرد از آنها کُشت و آنها را به زنجیر کشاند، چرا؟ برای اینکه می‌گفت اینها منحرف شدند. حتی کتاب‌های آسمانی قبلی را می‌گویند «منسوخ شده»؛ انجیلِ منسوخ، توراتِ منسوخ، زبورِ منسوخ، صحفِ منسوخ، اوستای منسوخ.

خب اگر ترازودارِ راستگویی و فاروقی که بین راه و چاه برای مردم تشخیص دهد کارشناس باشد تمیز دهد چگونه این امت خراب می‌شود؟ حالا برای امت پیغمبر هم علی ابن ابیطالب است.

حالا سؤال روی خود علی می‌آید؛ آقا، علی فاروق است؟ صدیق است؟ بله درست.
خب نقش او در اسلام چیست؟ یعنی علیِ راستگو، پشت دیوارهای بسته به چه درد می‌خورد؟ علی که می‌آید در مسجد و می‌گوید شما حقّ غدیر را ضایع کردید و کسی حرفش را قبول نمی‌کند این چه امتی است؟ یعنی علی دروغ گفت؟ علی که بعد از شهادت نبوی آمده و کتاب خودش را آورده می‌گوید اگر به این کتاب عمل کنید در اقیانوس حیرت نابود نخواهید شد و همه او را از مسجد بیرون کردند او را هُو کردند، این تاریخ است دیگر، و دست رد به سینهٔ او زدند این چه فاروقی است؟

ببینید مسئله اینجاست که ائمه ما مصلح بودند منجی بودند اما پشت درهای بسته! خب به چه درد مردم خورد؟ الان می‌گویند که این آقا «حجت ابن الحسن العسکری» است؛ امام زمان، صاحب‌ الزمان است، یک قطار تأییدی و تعریف دارد، خب الان به چه درد می‌خورد؟ الان مردم گرفتار هستند، الان کرونا دارد غوغا می‌کند، الان فقر و نابودی ملت را از پا درآورده، حالا ایشان آفتاب باشد مهتاب باشد روی سر ما باشد، همه جوره ما قبول داریم ولی پاسخ وجدانِ تاریخ را چه می‌دهید؟

  • مدت زمان: 11:57
  • منبع:کتاب اثبات الهُداة بالنصوص و المعجزات از محدث بزرگ حرّ عاملی

با چه رویی هی صدایت می‌کنم؟

ز بس که این آدمِ بی‌ کس و کار
داده به ناله‌اش، همه کسب ناز

– اکتساب می‌کند ناز خریدن آن کسی که او را وسط سلاخ‌خانه کشانده، این اشعار همه نازکشی اوست دیگر.

– در حقیقت اینطوری باید گفت؛

ز بس که این آدمِ بی‌کس و کار
داده به ناله‌اش، همه کسب نار

– او ناز می‌کند ما نار می‌گیریم، البته ما نمی‌دانیم او کیست، اگر بگوییم «ناز می‌کند» تمام بازی با کلمات است.

فضای شهرش بنگر پُر ز دار
قضای تقدیر نگر شد غبار

– این آینه را هر روز هم دستمال بکشی ها تمیز نمی‌کند تمیز نمی‌شود، گرد و غبارهای آن از پشت است از رو نیست.

– در هر قسمتش که می‌روی یک طناب دار است؛ اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی عصبی، دینی.

من به صاحب خانه‌ام هر دم شکایت می‌کنم
از فشار لیل و روزش، هم درایت می‌کنم

– درک ما چیست؟ اذیّت و آزار. بعد می‌گویند چرا مشتری‌های روانشناسان، روان پزشکان و روانکاوان اینقدر زیاد شده، دیگر به خودشان هم زحمت نمی‌دهند بلند شوند به مطب بیایند! از داخل خانه تازه باید نوبت بگیری، نوبت یک ماه دیگر، چهل روز دیگر، دو ماه دیگر، ببین چه درب باغ سبزی نشان می‌دهند، چه پرستیژ توخالی! عملاً باید نشان بدهید چه کسی هستید والّا «آفتابه لگن هفت دست».

یه آفرین بگو به این صاحبت

– خودش گفته «فَتَبَارَكَ اللهُ اُحْسَنُ الْخَالِقِینَ» یعنی باریکلا به این خالق، گل کاشته بابا! چکار کرده چقدر زحمت کشیده، با خاک بازی کرده آدم تحویل داده؛ آدم خاکی، خانهٔ خاکی، کرهٔ خاکی؛ بعد نتیجه‌اش چیست؟ خاک بر سری، خاک تو گوری!

– من نمی‌دانم آن فرشتگانی که زمان آدم جمع شدند و سجده‌اش کردند کجا رفتند فقط می‌دانم آنها از خجالت دیگر رویشان نمی‌شود به اینجا بیایند.

یه آفرین بگو به این صاحبت
که آخری کرده مرا، پاتوقت

– آخر عمری اسیر این خانه‌ات شدیم، پاتوقمان اینجا شده، هر کسی ما را می‌زند می‌آییم اینجا ناله می‌کنیم و از تو هم بخاری گرم نمی‌شود.

با چه رویی هی صدایت می‌کنم؟
با کدامین میل من دعایت می‌کنم؟

گشته‌ام در شهر بی‌دستان تو
پا و کفش و چارقم از آن تو

– کفش‌هایم پاره پوره شده از بس دویدم، می‌گوید از بس که دنبال یک لقمه نان دویدم نگاه کن جورابم پاره شده، کفش‌هایم پاره شده، پایم ساییده شده، حالا ما دنبال یک لقمه نان نبودیم، ما از نان گذشتیم، ما آمدیم به دنبال اینکه بدانیم چکاره‌ایم و چه هستیم!

– زبان حال آبا و اجدادمان هم هست که در سینهٔ قبرستان خوابیده‌اند، تمام پودر استخوان‌هایشان صدا می‌زند «بِاَیِّ ذَنْبٍ» چه گناهی کردیم که با خاک بازی کردی ما را عمل آوردی؟

به روزگار بی کسی و غربتم نگر
که به نینوا شده منزل
هوار و تقلّا من ببر

Read More