برچسب: جهاد

قبل از اسلام چه کسی به پیامبر فرمان قتال می‌داد؟

از پیامبر روایت شده که من در جنگ فِجار به همراه عمویم ابوطالب حاضر شدم و در آن وقت جوان بودم. و روایت شده که آن حضرت در فِجار شرکت کرد و نیزه‌ای بر ابو براء مُلاعِبُ الاَسِنَّه زد و او را از اسب افکند و همان سبب پیروزی ایشان شد.

خب اینجا چند نکته وجود دارد؛ رسول خدا می‌گوید: «شَهِدتُ الفِجارَ مَعَ عَمي اَبي طالبٍ و اَنا غلامٌ» حضور داشتم در جنگ فجار با عمویم ابوطالب پدر علی ابن ابیطالب، در حالی که جوان بودم یعنی زیر چهل سال، چهل سال که دیگر پیغمبر به رسالت رسید، «و رُوىَ: اَنّ رسولَ الله شَهِدَ الفِجارَ و طَعِنَ اَبا بَراءِ مُلاعِبُ الاَسِنَّه فاَرْداهُ عَن فَرَسِه، و جاء الفتح مِن قِبَلِه».

جنگ فِجار از فجور می‌آید، یعنی جنگ‌های غیر وجدانی و فطری، نبردهای استیلانه‌ طلب، برخوردهای ناعادلانه به قصد تصاحب اموال مردم. سوال تاریخ این است که چه کسی به پیغمبر الهام می‌کرد که در این جنگ‌های زشت و ناپسند شرکت کند؟ الهام بود یا امر ابیطالب بود؟

اگر الهام بود می‌شود همان الهامی که برای جهاد در اسلام بر ایشان وارد می‌شد و اگر امر عمویش بود آیا روایات و احادیث نمی‌گویند که پیامبر قبل از بعثت، جوانی متین و آرام و حق‌طلب و امین بود؟ آیا حرکت سبوعانه بر علیه روستاها و شهرهای اطراف در مکه توجیه‌پذیر است و آیا می‌تواند انسان متشرع را قانع کند که پیامبر به قصد خیر به این نبردهای ناپسند می‌پیوست؟
مدت زمان: 5:04
منبع:کتاب تاریخ یعقوبی جلد ۲ صفحه ۱۶

«جنگ طلب نباش» چگونه می‌تواند شعار اسلام باشد؟

آغازگر جنگ نباش، کسی را به مبارزه نطلب، «نفَس‌کش» نگو، آی نفس‌کش بیا تا حسابت را برسم!
«لَا تَدْعُوَنَّ اِلَى مُبَارَزَةٍ» وقتی که چنین حکمی از یک خلیفهٔ رسول الله آمده منازعه دارد با اصل قیام پیامبر که با پرچم «بُعِثْتُ اَنْ اُقَاتِلَکُم» حرکت می‌کند.

آیا مخاطبین پیغمبر علیه رسول الله قیام کردند که پیامبر می‌گوید «بُعِثْتُ اَنْ اُقَاتِلَکُم» یا رسول خدا ابتدائاً شروع کرد؟ در داستان مکه، آنها حمله می‌کردند. در جاهای دیگر چه؟ کشورگشایی‌های دیگر چه؟ مردمی که آرام و ساکت در خانه و منزل نشسته بودند و قشون نبوی بر آنها تاخت و تاز می‌کرد چه؟ «لَا تَدْعُوَنَّ اِلَى مُبَارَزَةٍ»!

«وَ اِنْ دُعِيتَ اِلَيْهَا فَاَجِبْ» اگر به دعوا دعوت کردند برو حسابشان را برس! اگر مشرکین، کفار، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان آغازگر جنگ بودند با آنها بجنگ! «وَ اِنْ دُعِيتَ اِلَيْهَا فَاَجِبْ»، ولی وقتی که همه آرام نشسته‌اند و سرشان برای دعوا درد نمی‌کند «لَا تَدْعُوَنَّ اِلَى مُبَارَزَةٍ» هرگز حمله نکن!
اینجا در فقه دو مبحث مطرح است؛
➖یکی جهاد
➖یکی دفاع.
دفاع یعنی «اِنْ دُعِيتَ اِلَيْهَا فَاَجِبْ» اگر دیدی لشکر از دشمن آمده باید حمله کنید و آنها را نابود کنید! ولی جهاد یعنی چه؟ جهاد یعنی آغازگر تو هستی، جهاد یعنی مردمی که نمی‌خواهند از اعتقادات خود دست بکشند، چرا آنها را به زور زیر حوزهٔ خود می‌آورید؟ نتیجه‌اش «اِرتَدَّ النَّاس» است! وقتی که به زور شلاق و شمشیر، مردم را خداپرست می‌کند و به نام نامی الله گردآوری می‌نماید، نتیجه‌اش آن است که همه چوب لای چرخ پیغمبر می‌گذارند، نشانهٔ بارزش غدیر خم است!

پیغمبر چرا در ابلاغ علوی به عنوان وصایت، تعلل می‌کند؟ چون می‌ترسد. آنقدر نگران و وحشتناک بود چون می‌دانست علی ابن ابیطالب اسدالله است و اسد الرسول، او بود که تمام سران مشرکین را کشت و الان همهٔ قریشیان با او مخالف و بد هستند، برای همین می‌ترسید، تا آنکه از طرف خدا تهدید شد؛ «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ (۶۷ مائده)».

اگر «لَا تَدْعُوَنَّ اِلَى مُبَارَزَةٍ» بود مردم بیشتر گرایش پیدا می‌کردند، مردم را با اخلاق حسنه باید دعوت کرد، این متن آیه قرآن است که می‌گوید «مردم را به اخلاق نیکو دعوت کنید نه با شمشیر»! آن مرتیکه به نام‌ فرعون به بساط خدایی تکیه زده است و می‌گوید «اَنَا رَبُّكُمُ ٱلاَعلَىٰ (۲۴ النازعات)»، خدا به موسی ابن عمران نمی‌گوید با شمشیر او را نابود کن، بنی اسرائیل را جمع کن و به جنگ او برو، بلکه می‌گوید «قُولا لَهُ قَوْلاً لَيَّناً (۴۴ طه)» با آرامش، با ادب و با احترام با او سخن بگو!

وقتی که فرهنگ سازی شد و با اسناد و مدارک متقن مردم دعوت شدند نیاز به کشتار نیست! مگر نمی‌گوید «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ (۲۵ حدید)»؟ «لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ» یعنی چه؟ اقامه کند مردم را به راه درست. می‌گوید با براهین و حجج، مردم را دعوت کن نه با تهدید و ارعاب!

بعد در جای دیگر می‌بینیم پیامبر می‌گوید «من نصرت شدم به وسیله الله در مقولهٔ رعب و وحشت»! مردمی که از پیامبر می‌ترسند منتظر هستند تا رسول خدا از دنیا برود تا از او انتقام بکشند، خلافتش را تاراج کنند، خاندانش را نابود کنند، حسینش را له و لورده کنند، علی را خانه‌نشین کنند، انتقام از پیامبر است.

مدت زمان: 8:47
منبع:نهج البلاغه حکمت ۲۳۳

باز هم از خصائص انسانی خدا!

«خُذُوا مِنَ العِبادَةِ مٰا تُطِيقُونَ فاِنَّ اللهَ لا يَسأَمُ حَتَّى تَسْأَمُوا» از عبادت به اندازه‌ای که توان دارید برگیرید زیرا خداوند خسته نمی‌شود مگر آنگاه که شما خسته شوید.
آیا خدا خسته می‌شود؟ خستگی مخلوق خداست بعد چگونه خدا به اسارت آن درمی‌آید و به معادلات آن می‌رود؟

«فاِنَّ اللهَ لا يَسأَمُ حَتَّى تَسْأَمُوا» تو خسته بشوی خدا خسته می‌شود. عجب خدایی است! با چنین صفات و نام و نشان‌هایی انتظار دارید که خدا در زندگی شما معجزه کند؟ خدایی که خسته می‌شود یعنی در مدیریت عظمای خویش معطل می‌گردد، حیران می‌شود، به چه کنم چه کنم گرفتار می‌آید و نتیجه‌اش «اُدْعُونی» است، که «لَا اَسْتَجِبْ لَکُم»!

«عبادت را به اندازه توان اجرا کنید». آیا این فروع دین به اندازهٔ توان مردم نازل شده است؟ در آیهٔ آخر سوره بقره می‌گوید «آنچه را که مازاد بر طاقت ماست بر ما تحمیل نکن». آیا مردم توانایی دارند نماز صبح را بین دو خواب نیمه شب و بعد از آن تحمل کنند؟ روزه بگیرد در حالی که استطاعت روحی و جسمی و توانمندی مالی لازم است. جهاد برود در حالی که انسان از مرگ بدش می‌آید، می‌ترسد و می‌هراسد.

شرایع دینی بر پایهٔ زور است، این «لَا اِکْراهَ فِی الدِّینِ (۲۵۵ بقره)» یک تابلوی فریبنده‌ای بیش نیست! مگر در نسخ قبل نداشتیم که «برای نماز شب به روی همسر خوابیده‌ات آب بریز»؟
مگر نداریم که «بچه‌های خردسال را به زور وارد نماز و روزه کنید»؟

«ما تُطِيقُونَ» چیست؟ «خُذُوا مِنَ العِبادَةِ ما تُطِيقُونَ» چیزی که طاقت دارید. آیا مردم طاقت دارند؟ لشکرکشی اسلام را مردم طاقت دارند؟ شما می‌خواهید قدرت را فراگیر کنید، رعیت بیچاره چه گناهی کرده که تاوانش را پس بدهد؟ به زور، مردم را به قانون جهاد می‌کشاند!

مدت زمان: 5:05
منبع:کتاب میزان الحکمه حدیث ١١٨٣٣، از خاتم الانبیاء 

فقرا، محروم از بیت المال!

– «عَنْ اَبِي الْحَسَنِ (ع) قَالَ… وَ لَيْسَ لِلْاَعْرَابِ مِنَ الْغَنِيمَةِ شَيْءٌ وَ اِنْ قَاتَلُوا مَعَ الْاِمَامِ لِاَنَّ رَسُولَ الله (ص) صَالَحَ الْاَعْرَابَ اَنْ يَدعَهُمْ فِي دِيَارِهِمْ وَ لَا يُهَاجِرُوا عَلَى اَنَّهُ اِنْ دَهَّمَ رَسُولُ الله (ص) مِنْ عَدُوِّهِ دَهْمٌ اَنْ يَسْتَنْفِرَهُمْ فَيُقَاتِلُ بِهِمْ وَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ نَصِيبٌ وَ سُنَّتُهُ جَارِيَةٌ فِيهِمْ وَ فِي غَيْرِهِمْ …».

«عَنْ اَبِي الْحَسَنِ» امام کاظم، «قَالَ» فرمود: «وَ لَيْسَ لِلْاَعْرَابِ مِنَ الْغَنِيمَةِ شَيْءٌ وَ اِنْ قَاتَلُوا مَعَ اَلْاِمَامِ»، این عدالت را در ادبیات دینی به خاطر بسپارید، می‌گوید بیابانگرد، چادرنشین، آسمان جُل، بی‌خانمان، پاپتی، یِلّا قبا، (همه اینها اصطلاحاتی است که در این موضوع می‌گنجد) اگر اینها همراه پیامبر و یا امام آمدند و جنگیدند، حرف گوش دادند، که قرآن گفت «جَاهَدوا» جهاد کنید و اینها هم آمدند، می‌گوید اینها حقی از بیت‌المال ندارند، غنائم جنگی که در این حملات به دست می‌آید، اینها ذی حق نیستند.

خب پیامبر چه می‌گوید؟ «لَا فَرْقَ بَيْنَ عَرَبِيٍّ وَ لَا اَعَجَمِيٍّ وَ لَا اَبْيَضِ وَ لَا اَسوَد» عرب بر عجم تفاوتی ندارد، امتیازی ندارد، سفید بر سیاه تحکّم و اعتباری ندارد، «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَالله اَتْقَاکُمْ (الحجرات آیه ۱۳)» همهٔ شما یکی هستید، بچه‌های آدم و حوا هستید و هر کدام از شما که به خدا نزدیک‌تر باشد او بهتر است. حالا این فقیر در جهاد به خدا نزدیک نیست؟

«لِاَنَّ رَسُولَ الله صَالَحَ اَلْاَعْرَابَ اَنْ يَدعَهُمْ فِي دِيَارِهِمْ وَ لَا يُهَاجِرُوا عَلَى اَنَّهُ اِنْ دَهَّمَ رَسُولُ الله مِنْ عَدُوِّهِ دَهْمٌ اَنْ يَسْتَنْفِرَهُمْ فَيُقَاتِلُ بِهِمْ وَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ نَصِيبٌ وَ سُنَّتُهُ جَارِيَةٌ فِيهِمْ».
ادامه بحث چه می‌گوید؟ می‌گوید ما به اینها هیچ چیز نمی‌دهیم یعنی غنائم مال از ما بهترون است، مال بزرگان امت است، مال اصحاب و انصار است، آنان در محیط زندگی خود بمانند و به مدینه کوچ نکنند.

خب این هم یک عدل دینی که می‌گوید بیابانگرد حق ندارد بیاید و شهرنشین بشود به شرط آنکه اگر دشمن رسول خدا علیه حضرتش جنگی را آغاز کرد آنان را بسیج کرده و به همراهش بجنگند. خیلی جالب است ها! تو حقی در شهرهای اسلام نداری و باید در همان بیابان بمانی علف بخوری و آب گندیده بنوشی ولی اگر دشمن به اسلام حمله کرد تو باید حمله کنی و از اسلام دفاع کنی و بجنگی! خیلی جالب است ها!

دقت کردید؟ چند تا معضل اعتقادی اینجا هست:
➖محروم از غنیمت است
➖محروم از ورود به شهر است
➖و مجبور به جهاد است
و بقول علما «بائُکَ تَجُرَّ، بائی لَا تَجُرّ»، معنایش می‌شود یک بام و دو هوا و یا اینکه «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لَا اِلَی هَؤُلاء وَ لَا اِلَی هَؤُلاء» (١۴٣ نساء)! هر طوری که خسرو صلاح مملکت خویش داند همان شود؛ «صلاح مملکت خویش خسروان دانند!» خسرو کیست؟ دین، خدا، کلام امام، کلام رسول الله، کلام پیغمبر و گفتار جبرائیل است، جبرائیل هم که واسطهٔ بین پیغمبر و خداست.

اینها در زمینهٔ حقوق بشر به کار می‌آید، چالش‌هایی که ایجاد می‌شود که آیا دین می‌تواند انسان را خوشبخت کند؟ پاسخی که تاریخ داده، نه!
سؤال: چرا نه؟ به خاطر اِعمال تبعیض! یکی از موارد روشن و علنی تبعیض در قوانین دینی همین درسی است که امروز برای شما گفتم و مستندش وسائل الشیعه است از کتب معروف شیعه، کلام امام معصوم موسی ابن جعفر الکاظم و دلایل محکم و متقن.

مدت زمان: 7:49
منبع :کتاب وسائل الشیعه جلد ۱۵ صفحه ۱۱۰ حدیث ۲۰۰۸۹ 

مردم از فروع دین بیزارند!

– «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسَىٰ اَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ»، «كُتِبَ» اَیْ «فُرِضَ» یعنی واجب شد بر شما، یک جا می‌گوید «فَرَضَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»، یک‌ جا می‌گوید «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ»، یک‌ جا می‌گوید «اَقِمِ الصَّلَاةَ»، همهٔ اینها وجوب شرعی دارد.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ، آدم‌کشی بر شما نوشته شد»، بکشی و کشته شوی!

«وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» اینجا جالب است؛ «شما زیر بار نمی‌روید»، خب معلوم است! چه کسی از کشته شدن خوشحال است؟ چه کسی از کشتن خوشحال است؟ قساوت قلب می‌آورد. اینکه علی ابن ابیطالب شمشیر می‌زند و اشک می‌ریزد و می‌گویند چرا گریه می‌کنی؟ می‌گوید به خاطر اینکه اینها بندگان خدا هستند. علی ابن ابیطالب بین حرف خدا و حرف وجدان گیر کرده! وجدان می‌گوید نکش، سر یک کلمه‌ای که نگفته «لَا اِلَهَ اِلَّا الله» باید او را بکشی؟ خب نمی‌خواهد مسلمان بشود!

«وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» شما کراهت دارید. چقدر جالب است، مخاطب این «لَكُمْ» مسلمین هستند چون «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ» از وجوب شرعیه است. جهاد جزء فروع دین است. عامهٔ مسلمین «كُرْهٌ لَكُمْ» نمی‌پسندند جنگ را! با اینکه عرب‌ها زاده و پرداختهٔ جنگ بودند یعنی اصلاً حرفهٔ آنها این بود، نان، سفره و دکان آنها این بود که به اطراف و اکناف حمله می‌کردند و غارت می‌کردند می‌کشتند، زن‌ها را برای آمیزش می‌آوردند و بچه‌ها را برای نوکری می‌آوردند، با این جهت می‌گوید «وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ»! خب این مردم، همان عرب‌های قبل از اسلام هستند که جنایت می‌کردند ولی آمدند زیر سایهٔ اسلام که آرامش پیدا کنند نه اینکه ادامه پیدا کند و آن خشونت‌ تداوم پیدا کند!

اینها گول شعار «قُولُوا لَا اِلهَ اِلَّا اللهُ تُفلِحُوا» را خوردند.
«تُفلِحُوا» چند تا معنا دارد؛ هم در کتاب دهخدا کتاب لغت‌نامه‌اش را برو بگرد و هم در کتب معانی عربی است که لغت عرب بسیار داریم.

▫️«وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» این هم شده یک بازیچه در دستِ قاعدهٔ تقیه! می‌گوید تو کراهت داری که کشته بشوی؟ نه! «برو کشته بشو، شاید این کشته شدن به درد تو بخورد». ببین اصلاً خود خدا هم با قطعیت حرف نمی‌زند، می‌گوید «عَسَىٰ»! «عَسَىٰ» یعنی چه بسا، «عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» چه بسا از این کشته شدن و کشتن بدتان می‌آید، «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»! آیا این خیر است؟ مردم را به زور بیاوری مسلمان کنی و تبدیل بشوند به یک گروه عظیم خوارج و منافقین، بعد پیغمبر که سرش را به زمین گذاشت، هم شیعه نوشته و هم سنّی نوشته که «اِرتَدَّ النَّاس»! یعنی همه کمپلت از دین برگشتند، چون این دین با قواعد منطق که سازگار نبود بلکه با کشتن است.

«وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» این هم دستاویز خیلی‌ها شده که از یک چیزی بدت می‌آید می‌گوید: نه «وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»، خیر توست بابا! مالش را دزد برده، می‌گوید خیرت است، مریض شده، می‌گوید خیرت است، فقیر است، می‌گوید خیرت است، عجب! چرا اینقدر خیر خدا وارونه است؟ البته خودش گفته است، در درس‌ها داشتیم که «الدُّنْیَا مَعْکُوسَةٌ» یعنی وقتی می‌گوید «خیر» شر است، می‌گوید «شر» خیر است.

«وَ عَسَىٰ اَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً» چه بسا از یک چیزی خوشتان می‌آید «وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» یعنی خوشتان می‌آید که یک کناری زندگی آرام داشته باشید و راحت باشید بابا، یک بار کُشته دادیم و آمدیم زیر سایهٔ اسلام، حالا دیگر بگذار راحت باشیم. نه، باید هر روز «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ»! پس شما خیر و شر را تشخیص نمی‌دهید، خیلی جالب است، این هم از همان آیات جبر مطلق است! مردم از کشتار بدشان می‌آید ولی خدا خوشش می‌آید، چه کسی برنده است؟ خدا. چرا؟ برای اینکه تهدید می‌کند و می‌گوید اگر نکشی به جهنم می‌روی، اگر بکشی به بهشت می‌روی.

یا اینکه در همان زمان پیغمبر آنهایی که از جنگ عقب‌نشینی می‌کردند پیغمبر می‌گفت «اینها را تحریم کنید و با آنها حرف نزنید»، این‌ مستندات دینی است، اینها را در کتاب حافظ و سعدی و شمس و مولانا که ننوشته‌اند. خوشبختانه ما هر چه دلیل و حجت داریم از همین دین مبارک است.

«وَالله یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» شما که نمی‌دانید، خدا می‌داند. چه چیزی را شما نمی‌دانید؟ اینکه شمشیر، تیز و بُرنده نیست، درد ندارد، اعضای بدن را تکه تکه نمی‌کند، شما نمی‌دانید، این خیر است!
«نمی‌دانی» یعنی اینکه حکم، حکم خداست «لَا حُکْمَ اِلَّا لِله».

تشخیص اینکه چه چیزی خیر است و چه چیزی شر است به چیست؟ خب از اینطرف که دین هفتاد نوع تفسیر دارد، خب آدم گیج می‌شود، باید چکار کنیم؟ اینجا نوبت عقلانیت است؛ عقلی که خود قرآن شعارش است، ترویج می‌کند و مروّج آن است، می‌گوید «أَ فَلا تَعقِلونَ؟» یک حالت محاکمه و محاجه است که آیا عقل ندارید؟ آیا با عقل راه نمی‌روید؟ «لَا تَشْعُرُونَ» بی‌شعورید؟ نفهم هستید؟

پس مشکل سر چیست؟ بر سر این خدایی که سازهٔ ادیان و مذاهب است! ما مشکلمان سر خداست وگرنه معصومین روی چشم ما هستند، قرآن روی سر ماست، تازه خود خدا هم ما را هدایت کرده است! به چه چیزی؟ به اینکه عدم تطابق‌ها را بفهمیم و درک کنیم و این کلاهی که هزاران سال است که بر سر متدینین و متشرعین رفته و از جمله سر خودمان، بالا بکشیم.

آنقدر این کلاه پایین رفته که جلوی تنفس آزاد را گرفته، یعنی کسی به عنوان یک پیرو دین، حق ندارد و به خودش اجازه نمی‌دهد که استقلال در استنباط داشته باشد، می‌گوید که هر چه آنها گفتند! ولی خوشبختانه از اینطرف هم دست را باز گذاشتند، اگر ائمه گفتند «هر چه ما می‌گوییم همان است»، از اینطرف هم می‌گویند که «ما هفتاد مدل فتوا می‌دهیم و هر موقع هم لازم بود انکار می‌کنیم».

مدت زمان: 10:02
منبع: آیه ٢١۶ سوره بقره