این صدای الامان از مضطر است
این نوای دربه در از بیکس است
– ماه رمضان ماه تجدید دعاهاست، در این ماه یک عالمه دعا وارد است و خیلیها هم خواندند؛ آنهایی که اهلش بودند خواندند، همان چیزی که ما گرفتیم آنها هم گرفتند، چیزهایی که ما بدست آوردیم آنها هم آوردند!
– صدای الامان همهٔ شما بلند است؛ این «چه کنم چه کنم» الامان است، این «وای مُردم، وای سوختم» صدای الامان است.
مضطرب گشتند چون اهل زمین
بیقرار آمد به جانها از امین
– امینِ بشریّت خداست! به وسیلهٔ خدا قرار بود که تأمین زندگی بشود. قرار بود!
شاکلهام بین که کجا رفته است
دست یداللهی او خنجر است
– اگر تمام گرفتاریها را فرض کنیم یک چاک در بدن است، آن موقع میرسیم به ابیعبدالله که سیصد و خردهای سوراخ در بدنش ایجاد شده بود منتهای مراتب او چند ساعت بود ولی از ما بینهایت!
ما که به جز باب تو را رفتهایم
حال نگر کن که فنا رفتهایم
– اگر به غیر از درِ تو جایی میرفتیم باید میگفتی که «خدا را ول کردی این هم جزایش است!»، بعضی از فروع دینیها و سنّتیها این را میگویند! بگو خودت چه داری، چه پیدا کردی که ماندگار باشد؟ هر چقدر هم که خوشبخت باشی به آن یارو صاحب اَپل نمیرسی که گفت خوشبختی و سعادت من در این بیمارستان ختم شد!
– به غیر از درِ خانهٔ تو نرفتیم نمیشناسیم، گدایی نکردیم التماس نکردیم، فقط کنار تو آمدیم!
ای که به امّید تو زنده شده ناامید
– اگر امید به تو داشتم اگر تو به قولت عمل میکردی اینطوری میشد:
«هر فرجی آیدم، نِعم شده پر عدید!»
ای که به امّید تو زنده شده ناامید
هر فرجی آیدم، نِعم شده پُر عدید
– «وَلَا تَيْاَسُوا مِن رَّوْحِ اللهِ» ناامید نشوی از رحمت خدا، «وَ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ».
به اهل زمین یک کَرم کن
عیالات را به روزی، حسن کن
– لوح و قلم و کرسی، کتابتی است که از روز ازل خورده.
ای وای ازین لوح که ما را چو دریده
هر عضو مرا داغ بیامد به پدیده
– چنان ما را داغ کردی! پیغمبر میگوید حیوانات خود را داغ نکنید. برای شناسایی یک چیز خیلی خیلی داغ را روی پیشانی میزنند.
بده ساقی ز آن خُمر
که جانم میتپد از بهر آن دُر
جام در سفره و ما فکر رهینیم
– جام؛ جام جهان نما، در سفرهٔ مواعید گذاشته بعد ما دنبال رهن میگردیم ببینیم قدرت خدا ما را رهین خودش میکند.
جام در سفره و ما فکر رهینیم
از بس که خرابی شده، ما را که نداریم
به آن آیه که میچسبد به جانم
نکن فتنه که من درگیر زارم
– از این شش هزار و خردهای آیه، کدام آیه به دلت میچسبد که مطمئنی از ناحیهٔ ذات است؟
به آن آیه که میچسبد به جانم
نکن فتنه که من درگیر زارم
عید فطر است و چرا عیدی ما را تو ندادی
– اینقدر عید فطر دوست داشتنی است که بعضی کشورهای اسلامی یک هفته عید میگیرند، میبینی خدا به چه کسی میگوید «اَفَلَا تَعْقِلُون»؟ ها؟
عید فطر است و چرا عیدی ما را تو ندادی
غم و اندوه به بار است و چرا یاری مطلق تو ندادی
من و این عید به کشتی چو نشستیم
همه آوای بروجت که بُت خود بشکستیم
– اینجا بتهای خودمان را شکستیم! در رکوع و سجود که میخواندیم بتهای درون را نتوانستیم بیاوریم ولی وقتی به اسما ایذائی رسیدیم تازه فهمیدیم که چه خبر است!
سالها بود به فطرت همه را میخواندی
– «ادْعُونِي اَسْتَجِبْ لَكُمْ».
– میگویند بشر فطرتاً خداجوست، کدام خدا؟
سالها بود به فطرت همه را میخواندی
لیک بخشش چو نکردی، همه آوار، تو خواندی
– هم به وعده عمل نکردی و هم ما را زیر آوار بیچارگیها دفن کردی.
این چه عیدی است که ما را به نقاهت خواندی
خود دلیل لطَمات است، به دوزخ خواندی
از مماتم بگذر و نازی نما
در حیاتم جلوهای از خود نما
– «از ممات بگذر» یعنی «اَلاِنْتِظَارُ اَشَدُّ مِنَ الْمَوت»، یعنی ارتباط با خدا، عشق با خدا مثل آتش در کف دست داشتن است.
درک من از آن فرج چیزی نبود
– من چه میدانستم فرج چیست، تو اینقدر به ما حرج دادی که رفتیم دنبال رهایی، گفت این رهایی رستن از آتش است که اسمش فرج است.
درک من از آن فرج چیزی نبود
بلکه از کُل حرج جز آن نبود
– فرج، حرج! «ف» و «ح» را جابجا کنید.
سایهٔ الطاف تو جان جنان من است
قدرت بی حدّ تو راه فرار من است
– «فَفِرُّوا مِنَ اللهِ اِلَی الله» الان میخواهیم از دست اسما ایذائی فرار کنیم خب در را بستی کجا فرار کنیم؟ پس چرا میگویی از خودش به خودش فرار کنید؟
عید فطر است و مرا حالِ نوین آمده است
روح در قالب حق پاکنشان آمده است
چگونه وصف تو را کند فقیر درت؟
– یک همه پُرسی بگذارید از فقرای جهان، فقر به معنای اعم نه فقر پولی، فقر همه چیز!
چگونه وصف تو را کند فقیر درت
چسان به حمد تو آرد اسیر رهت
هماره به زیان آیدم چنین وضعی
چه شود مالک الرّقاب دهد مرا راهی
عید نشد با همه تبلیغ او
– در جهان اسلام این عید و قربان بزرگترین عید است، برای شیعه غدیر است.
عید نشد با همه تبلیغ او
سر نکِشم از همه آوای او
بزائیدم به اخلاق عجیبم
گهی شاد و گهی منع عبورم
– وقتی اسماءالحسنی را میشنویم دهانمان آب میافتد امیدوار میشویم، سر از پا نمیشناسیم، وقتی اسماءایذائی میآید در بدنمان، له شدن خودمان را میبینیم!
آیات وجودم همه دم از سکرات است
– آیات چیست؟ در وجودت آیات فراوان است؛ چشم، آیه خداست، دهان، آیه خداست، زبان، آیه خداست، هر چیزی که به تو داده آیه است، یعنی چه؟ یعنی پرچم رسیدن به او، بیرق نگاه به او!
آیات وجودم همه دم از سکرات است
این سوره که خواندی همهاش از فرجات است
– کیست که به ناله تو گوش کند؟ کیست که دلش برای تو بسوزد؟ میگویند از همه نزدیکتر خداست، میبیند بشریّت در چه منجلابی از بدبختی افتادند.
من مُخلص آن ربّ ودودم
کز قافلهٔ نعمتِ او سر به فرازم
– ممکن است امروز با ما این کار را بکنی؟ ممکن است ودود بشوی؟ ودود خیلی مقامش بالاست و خیلی به بشر نزدیک است، فرق ودود و حبیب این است که حبیب در بخشی از راه همراه آدم است ولی ودود همیشه هست؛ قبل از آمدن، در بودن، بعد از رفتن!
دنیای منِ مضطر بی کس تو ندیدی؟
افغان من و سوز دل من نشنیدی؟
Podcast: Play in new window | Download