دسته: صدای فراتر از فریاد

ما از این اللهِ ادیان، جز ضرر کِی دیده‌ایم

 

به هر طرف که بنگری، آتش ظلم است به این آدمی
کی شود این خلق تو، راحتی یک دمی

تولیّتِ خدایی، سوءالقضا، به خَلقت
عاقبتِ دیانت، گمراهی و خباثت

بوی جنگ آمد مشام هموطن
اضطرار و اضطراب آید به تن

جدال آمد به ملت از فلاکت
ز دست این قضای بی‌ نزاکت

ریاست می‌کند الله بر ما
فضاحت داده این والی سر ما

➖ غیر از این است؟ تو وجدان داری ای متشرع!؟ جیب‌هایت پر از پول است، سفره‌ات پر از غذاست، رختخوابت نرم است، مشکلی نداری، همه چیزت آماده است، بعد دفاع می‌کنی از الله؟! پس ملت ایران چه بگویند  که خود مسئولین می‌گویند نصفی از این جمعیت هشتاد و پنج میلیونی در فقر سیاه به سر می‌برند. این «سیاه» را جدیداً اضافه کردند.

ما از این اللهِ ادیان، جز ضرر کِی دیده‌ایم
زندگی را مُردگی داد و عذابی دیده‌ایم

خدای جنگ و فقر و هم کسالت
بیفتاده به جان بخت برگشته، ز ملت

خالق ما کیست، در زیر لحاف
آمده وحی الهی در ضِعاف

هی بگفتا با توکل، رستگاری آیدت
تکیه‌گاهی آسمانی آیدت

لیک ما از این خدا بیگانه‌ایم
چون که در وعده و قولش، آفتیم

مگه وجدان، مرده انسان رو

نردبان این جهان، بشکستنی‌ست
نقشه‌هایش جملگی خاکستری‌ست

خدای من رفته پشت ابر
خورشید و ماهش خفته سر به سر

مریض من له شده زیر پا
قرص کپسولش رفته تو هوا

مگه وجدان، مرده انسان رو
دم به دم چکش می‌زند تو رو

پرستوی عشق این دل من
ترک خانه شده، بُرده حال من

بارالها این وطن، از هر مصیبت دور کن
مردم بیچاره را از هر خطر، آزاد کن

میهنم را از عذابت دور کن
ملت بدبخت ما را از فشارت دور کن

هیهات که الفقر شده داد و هوارم
این سیل عظیم است، فلک داده قضایم

از بس که زدی بر سر این خلق زلازل
ته ماندهٔ مستضعفِ بیچاره شده لال

 

 

قطعِ طنابِ دارم، نما که من غریبم

 

ای وای که این مذهب ما قاتل است
حکم به افسار دهد، ضایع است

قطعِ طنابِ دارم، نما که من غریبم
بی کس و کارم ای زور، نگر که من ضعیفم

عدل است به معنا که به تبعیض شده آدم بدبخت
هم ظلم که عدل آمده رنگش به همه سخت

دم به دم ناله کُند این بشرت
گله از وضع خود و داغ چنین دفع خودت

از هول و هراس غول غیبت
بی جان شده آدمت، به فطرت

مست‌های این دیار بدمزه
عقل دادند و به غیرت چون گزه

گرفتارم به این تقدیر ناجنس
کشیدم از نحوست، شوم بدجنس

این نفَس‌های نفَس‌گیر زمان
آیدم بند آن هوای اندران

ای خدای بمب و موشک، هسته‌ای

حال و هوای ما چرا خرابه؟
داد و فغان ما که بی‌ جوابه؟

ایران به جهان، مفتضح آمد
چون کرب و بلا بود و شرر، یکسره آمد

بمب و موشک آمده سر وقت ما
جای آب و نان شده ارزاق ما

خرابه‌های وطن، کجا شود اصلاح
که خدایت شده زده جهان به قباح

ناله‌های این بشر، سوزاندنی‌ست
دل، کباب آمد ز بس غم گستری‌ست

شب و روزم فنای ظلمت آمد
که عمر نازنین، در حسرت آمد

شرایط زندگی، برابر مردگی
زحمت خلق ایران، نتیجهٔ بردگی

امیدِ این آدمت، نقش زمین آمده
فزون شده کفر او، سر به هوا آمده

سیه روزی شده این خلق بدتر
ز این دارالبلاء شوم پر از شر

واماندهٔ این عصر خرابیم
درماندهٔ سوءِ این قضاییم

ای خدای بمب و موشک، هسته‌ای
کی به داد ملت مظلوم ما، پس می‌رسی

فراوردهٔ این خدایت چه بوده؟
به کُشتن، زدن، له نمودن، که بوده

ای خداوند عذاب این بشر
تا کجا می‌رفت این ظلم شرر

روزی این ملت ما موشک است
گرانی و فقر و غم و ناله است

ای اشک ببار بر جبینم
تا سیل شود به این رهینم

کرب و بلای عراق، نگر به ایران شده
عزای ملت ما، از این خدایش شده

حرم در حرم، موشک آمد پدید
ز الطاف الله، خشمی بیامد شدید

ملت ما اسیر الله شده

چه گویم به ادبار عصر حجر
که جان بُرده و طاقت از این ضرر

➖«عصر حجر» عصر سنگ، مربوط به ادوار گذشتهٔ کره زمین است. الان هم عصر حجر است، قلب‌ها سنگ شده در همه جوانب؛ در معاملات، در روابط خانوادگی، در برخورد با حقایق.

حلوا نتوان خورد از این خار که کِشتی
خرما که نبودست مرا، زین شجر ظلم که رشتی

از عجایب در دیار لعنتی
ثروت آمد در ید بی‌ غیرتی

➖همیشه بین فقرا و ثروتمندان جنگ درونی هست، ثروتمندان در تحقیر فقرا می‌کوشند و فقرا در خشم به دارا مدارا

من به آن خشم و غضب، شکوه به یزدان دارم
دائماً در خم این عمر فنا گشته، خجالت دارم

اصطلاح ما همه، حیرانی‌ است
جدول این زندگی، چون فانی‌ است

 

یازده سال چو به حبس آمده‌ام

📎 از مجموعه تحریم سخن

یازده سال چو به حبس آمده‌ام
که ندامتگه من، درس و به بحثی ز وقوفم شده‌ام

➖چقدر خوب است که انسان از حوادث تلخ آموزش بگیرد، از فشارهای زندگی درس بگیرد، بهترین جایی هم که می‌شود درس گرفت زندان است، بیمارستان است، گورستان است، وقتی می‌روی سر قبر عزیزت برای او گریه نکن برای خودت ناله کن، او از قفس پرید مثل پرنده‌ای راحت شد، تو هستی که گرفتاری، تو هستی که دربندی، تو هستی که معلوم نیست چه چیزی می‌خواهد بر سرت بیاید.

علت دردم بگو، کاشف اهل زمین
چیست مرا این چنین، آمده بر ما غمین

➖چرا مردم همه غم دیده‌اند، غمباد دارند، غم و غصه هلاکشان کرده؟

➖علت درد این است، علت رنج و فشار این است:

پاسخ آن را خدا، داده به قرآن یقین
خشم و غضب، کوفته کلهٔ ما را حزین

بایکوت چه دهی خلایق خود
با نغمهٔ غم، فشار سرخود

➖زندگی بایکوت شدهٔ اسماءایذایی است.

خرّمی رفت و نیامد ثمری
خوشی مردم ما شد حرجی

➖می‌گوید ای جوانی کجایی که یادت بخیر! همه چیز را باید بگوید، سلامتی کجایی که یادت بخیر، عمر کجایی که یادت بخیر، امنیت کجایی که یادت بخیر، ثروت کجایی که یادت بخیر.

خُفتگانیم در این عصر فلاکت پیشه
که به آرامشِ بر باد شده، سوخته بینم سینه

➖همه خواب هستند، عامهٔ مردم هوشیار نیستند، از ضربت سیلی سوءالقضا جامعه مدهوش شده است.

چون تولد یافت این مرغ سحر

📎 از مجموعه تحریم سخن

چون تولد یافت این کاشف حسین
می‌رود رُود نویدش در حُزین

➖«حزن»، یعنی همهٔ وجود ما امید و نوید بود به این الله، طی سی و پنج سال که ما مدافعش بودیم، من از همه چیز گذشتم و سرمایه کردم؛ جوانی، سلامتی، امنیت!

چون تولد یافت این مرغ سحر
دست و پایش آمده اندر شرر

جشن تولد نگر، خاک به سر شد
آفت عمرست و مه، جامه به سر شد

زنده کدام است در این بارگه
هیچ نبودست به جز مرده در این نارگه

اوضاع همه دربه دران، پر ز بلا شد
چون عاقبت امر بشر، نی به نوا شد

طناب دارم نگر، حمایل من شده

📎 از مجموعه تحریم سخن

طناب دارم نگر، حمایل من شده

➖ این یک اتمام حجت است برای تمام طرفدارانم، مخاطبینم و مخالفینم: ما «اِنَّ الله اشْتَری» را شوخی نپنداشتیم، ما «اِنَّ الله اشْتَری» را ژست نگرفتیم، تظاهر نگرفتیم، شعار نگرفتیم، به حق گرفتیم، برای همین پای آن ایستاده‌ایم. اینجا به درد من نمی‌خورد، اینجا به من خوش نمی‌گذرد. جوانیم رفت؛ یازده سال زندان، الان هم که بیرون آمدم اعضای بدنم نابود است. به من خبر دادند و گفتند که «یک سال و نیم است حکم اعدام تو آمده»، چه بهتر، تعجیل کنید با اینکه من با حکومت مخالفتی ندارم، سیاسی نیستم، تازه از حکومت دفاع هم می‌کنم چون همهٔ مشکلات را می‌اندازم گردن خدا، از حکومت رفع گرفتاری و مشکلات و اتهام و ابهام می‌کنم، ولی از بالا اینطوری به من خبر دادند. من دقیقه شماری می‌کنم، من که طعم زندان را چشیدم حالا منتظرم طعم اعدام را هم بچشم!

طناب دارم نگر، حمایل من شده
خواب و خوراکم ببین، آفت جانم شده

➖کنج خانه نشسته‌ام، هر کس جای من بود این مباحث را که می‌خواست مطرح کند فرار می‌کرد و به خارج از کشور می‌رفت، در خانه نشسته‌ام چون یقین به اعتقاداتم دارم و پای خونم هم ایستادم.

یا مثل مسیح است عواقب که به دارم

➖ما چون مسیح باید به دار آویخته شویم! من خیلی وقت است خودم را آماده کرده‌ام، دل بریدم از زندگی، مثل امیرالمؤمنین که می‌گوید ابن ملجم کجایی بیا من را بکش، من هم می‌گویم کجایید طناب دار را بیاورید.

یا مثل مسیح است عواقب که به دارم
یا همچو حسین است ترور، تیر به بارم

➖از بیرون کشور هم به من خبر می‌رسد که این گروه‌های تروریستی اسلامی به خاطر ورودمان به دین آنها، آنها هم درصدد هستند که من را ترور کنند، به هر حال یا اعدام به وسیلهٔ خودی‌ها یا ترور به وسیلهٔ آن طرفی‌ها زهی سعادت من! من به شوخی نیامدم این مباحث را مطرح کنم، خودم هم نخواستم، این بخت من بود در یازده سال زندان که عاقل بشوم و خدا ورق زندگی من را عوض کند.

هر که بر بام بلایا آیدش
پس مقرّب می‌شود از بایدش

چون به عاشورا شده عبرتگهم
پس یزید نفْس خود را غافلم

یعنی همهٔ ما می‌توانیم یزید بشویم، تک تکمان! تو که به یزید لعنت می‌کنی نمی‌ترسی یک روزی در ظلم و ستم و خسارت و قباحت و جنایت و خیانت جای یزید را بگیری؟ ما باید از عاشورا عبرت بگیریم نه اینکه سرمان را گرم کنیم به این مسائل تکراری که هر سال می‌آید،

خسارت‌های این مردم به رنگ است

 

 

📎 از مجموعه تحریم سخن

خسارت‌های این مردم به رنگ است
که رنگارنگ آمد، در قضایش چون به سنگ است

گریهٔ انسان بلادیده را، دیده‌ای؟
نالهٔ آدم که به وقت کتک خوردنش، دیده‌ای؟

خودکشی می‌کند این طفل زبان بسته چرا
آرزو بر لب بامش به هوا رفته چرا

ای ناله شنو، غصهٔ من سنگین است
بر سفره من آب و غذا ننگین است

شبم در تفکر و، روز به حیرت است
نازم خدای مذاهب که چسان در خسارت است

صبح و شامم همه نیزار شده
چون الفبای وجودم، به سرِ نار شده

فرآوردهٔ زندگی، در جهنم نما شد
به داد بشر نامده مصلحی، منهدم شد

غلط کردم که عمری را به راه دین سپردم

از مجموعه تحریم سخن

غلط کردم که عمری را به راه دین سپردم
خیالم این چنین بودست، حق را می‌ستاندم!

این حسینی که به تبلیغ، ستایش می‌کرد
این زمان، توبه کنان، لعن به آنها می‌کرد

گوسفند است به قربانگه نفْس آمده از بهر قتال
بی‌ گناه است که عیدش شده از بهر خیال

➖آن متشرع عید می‌گیرد، این گوسفند باید چاقو را حس کند در حنجره‌اش!

اوضاعِ خلایق، تو نگر نارمدار است
در کشمکش عصر ببین، فاز به زار است

روستایی بنگر، دربه در و خون‌جگر است
از بساطِ ستم و ظلمِ قضا، ناله‌سر است

➖ روستاییانی که عریضه می‌دهند، قشر فقیر جامعه، آنهایی که از خیلی نعمت‌ها محروم هستند.

فقیران و اسیران زمان، درمانده‌اند
از فضای التهاب عصرمان، پس مانده‌اند

پاسخ این ملت افسرده چیست؟
در جواب مردم نالان بگو، در بام کیست؟