دسته: صدای فراتر از فریاد

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

مسواک زنم ز روزی تو؟ کو نان به دهان ز اخسأ تو؟

– برای چه مسواک می‌زنی؟ نان نداری بخوری!

بعد در منقبت مسواک چقدر روایت آمده، اول باید خدا رازقیت خودش را اثبات کند، این شعار دِمده شده، کهنه شده، بی‌ پایه و اساس است که «هر آنکس که دندان دهد را نان دهد».

بی کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

– عجب خدای با برکتی! خلق کرد و دور انداخت، مثل یک پدر و مادری که تند تند بچه آوردند و کاری هم ندارند که این فقیر است، درد دارد، بیچاره است، بی‌ پول است، بیکار است، معتاد است، خدا هم مثل همین‌ها شده است.

بی‌ کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

بی‌ عاری و بی‌ میلی و بی‌ حاصلی آمد ز قضایم

➖➖➖➖➖

یا رب نزن این عبد که آورده ز خاکی

مهلت بده مخلوق که نفسش تو بریدی

هر چه بر این مردم بیچاره آمد از قضا گفتهٔ خالق شدی اندر میان کربلا

➖➖➖➖➖

کمالات بشر در این قضایش

به سرکوب آمده اندر لوایش

– تا می‌تواند می‌زند، چکارش می‌شود کرد، زورت به خدا می‌رسد؟

➖➖➖➖➖

وصف احوال خودم باید کنم

تا جهان را باخبر از شر کنم

آمدم بر درگهت تا یک نفس برپا کنم

نامده بردی قفس تا جان خود از جا کَنم

– اصلاً دستت رو شده؛ اینکه مهمان‌نوازی کنید، مهمان عزیز خداست، دست و دلباز باشید، سفره‌دار باشید، پس خودت چرا نیستی؟ فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

– این کلام حنای تمام ادیان و مذاهب را بی‌ رنگ می‌کند.

فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

کنایه آمده بر جان که نیشِ چون حرج است

➖➖➖➖➖

کیست در بطنِ منِ دلمرده‌ای؟

این صدای لرزش پس مانده‌ای

خفتگان و خستگان و ماندگان

هست محصول زمان مردگان

– دقت می کنی، این را نامه‌اش کن و برای خدا بفرست، بعد زیرش هم با خونت امضاء کن؛ «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» ببین خجالت می‌کشد!

➖➖➖➖➖

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

در غمین و غصّه‌ها آید به سر این جان ما

– داریم جان می‌کَنیم؛ اجاره‌نشین جان می‌کَند، فقیر جان می‌کَند، بیکار جان می‌کند، بی‌ پول جان می‌کَند، کرونایی جان می‌کَند، سرطانی جان می‌کَند.

صدای کمک خواهی ملل آمد

همه سرد است چنین سنِ پر از غم

که در هر ثانیه انسان کند رَم

اگه گفتی که مدد را ز که باید آموخت؟

من بگویم ز جلال و جبروتش آمیخت

➖➖➖➖➖

صدای کمک خواهی ملل آمد

ز بطن هر انسان به غوث ضعف آمد

هیهات که این مزبله را خاک گرفته

– مزبله یعنی زندگی بشر، «لَقَد خَلَقْنَا الِْانْسَانَ فی اَحْسَنَ تَقْوِيمٍ» بیا احسنت را جمع کن، بیا، به درد خودت می‌خورد! «احسن» تو را مردم دارند در فقر و فلاکت و بیماری و ناتوانی و ناامنی جستجو می‌کنند.

هیهات که این مزبله را خاک گرفته

از زور فغان همگی نار گرفته

➖➖➖➖➖

این درد و غم آدمِ له گشته به دوران

شد شِکوه به انبوه در این حالت بحران

نفس در قفس بی‌هوس مرده‌ام

– گزارش زندگی مرغک خونین بال است.

که جانم به لب آمده من کجا زنده‌ام؟

– به ما می‌گویند زنده!؟

➖➖➖➖➖

ای که مرا خوانده‌ای لحظه به لحظه

نامه فرستاده‌ای دفعه به دفعه

– این درد دل مردم است:

رحمت علیایی‌ات پر زده رفته

در دل این مضطرت خون شده لخته

– حالا مدام بگو من رحمان و رحیم هستم، چه می‌بینیم؟ چه نشان مردم دادی؟ مردم از این رحمانیت و رحیمیت چه به دست آوردند؟

خانه‌ها تنگ و به سر ننگ و جواب این دعا است

خونابه آید هر زمان از این تنِ من

اشکی نمانده در رخم، شد قسمت من

– چقدر گریه کنیم؟ چند سال؟ چند دهه؟ اموات ما را با گریه دفن کردند، با آه و ناله با شکنجه و با ناکامی تمام رفتند. فقر و فلاکت شده اذکار ما درد و غم و غصّه، تَک نفْسِ ما همه گویند این ایام شوم است

– بقول قدیمی‌ها «شوم» می‌گفتند، شوم یعنی نحس و بدی.

همه گویند این ایام شوم است که از تاریکیش، روزم به تار است

جیب‌ها خالی ز پول و سفره‌ها پر از عذاب است

– یکی را خالی می‌کند و یکی را پر می‌کند، کار خوبی است ها، واقعاً چه خدای خوبی است! خانه‌ها تنگ و به سر ننگ و جواب این دعا است

– دعا می‌کنی؟ بله. به تو جواب را می‌دهیم، کاری ندارد! «اُدْعُونی اَسْتَجْب لَکُم»، این «اَسْتَجْب» برو یالا بزنش، خشکسالی بده، گرانی بده، بی‌ پولی بده، بیماری بده، اینها از خداست، برکات الهی است. خسته و هم نحیفم نیزه به سر گشته و بس علیلم

– نیزه سوءالقضا است فرو می‌کند، چه شده؟ چه می‌خواهی؟ فقر. دوباره فرو کرد. چیست؟ بیماری. دوباره فرو کرد. چیست؟ پول ندارم نسخه بپیچم. دوباره فرو کرد. چیست؟ اجاره‌خانه. دوباره فرو کرد. چیست؟ طلاق. دوباره فرو کرد. چیست؟ اعتیاد. ای خدا برای این مردم بدبخت جای سالم گذاشته‌ای؟ ها؟ آیا نسبت به مخلوقت یک ذرّه غیرت داری؟ بعد چقدر روایت داریم که «اِنَّ الله غَیُورٌ» خدا غیرت دارد، این چیزها به درد کتاب‌ها می‌خورد، مردم می‌خواهند ببینند، الان نه، آن موقع چند هزار سال قبل ابراهیم خلیل گفت: «أَرِنِي»! او می‌خواست ببیند، الان که دیگر مردم از پا درآمده‌اند.

این خدای بی‌ رگِ نادیدنی

ناله‌های اجتماع مردگان
از پس شلّاق‌های هر زمان
می‌دهد عدل الهی را به باد
– پاشو جمع کن، پاشو! اصول دین چندتا است؟ پنج تا! اول توحید، دوم عدل. می‌خواهیم توحید را بشناسیم باید عدلی باشد. دروازه شناخت خداست! به عدل توحید را بشناسیم، یعنی خدا عادل است عدل را ببینیم و بعد به سمت خدا نزدیک شویم.
می‌دهد عدل الهی را به باد
تا کند هوشیار این جمع عباد
– تمام فشارها و آزارهایی که بر مردم وارد می‌شود، همه آنها نعمت است از این جهت، از این جهت که بشناسند آن کسی که به عنوان خدا جاسازی شده نه لیاقت سرپرستی مردم را دارد و نه اجازه دارد خودش را مسئول خطاب کند چون تاکنون سر سوزنی عمل به گفته‌های خودش نکرده، به اولیای خودش نرسیده، همه آنها را تک و تنها در بیابان دشمن گذاشت و به سراغ کار خودش رفت.
ما و این فریادهای دائمی
این خدای بی‌ رگِ نادیدنی
– می‌گوید رگ غیرتت تحریک نشد که یارو به ناموست این را گفت؟ بچه‌ات را له کرد؟ رگ نداری؟ سیب زمینی رگ دارد تو نداری؟ یا بعضی‌ها می‌گویند سیب زمینی رگ ندارد تو که داری. بعد حالا خدا در احادیث و روایات خودش را غیور معرفی می‌کند. این چه غیرتمندی است که در برابر این قاعده‌ای که خودش وضع کرده «النَّاس عِيالُ الله» همینطوری نگاه می‌کند و مردم در فقر، فلاکت، بیچارگی، نکبت، خفت و ذلت و زاری له می‌شوند و او هم دلش را خوش کرده به اینکه «وَ هُو اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»!

تهی‌دستم، تهی‌دستم، تهی‌دست

نعره‌های ملّت دربند توست

– جاهایی که انسان نعره می‌کشد یعنی صدای بلند، داد می‌زند؛ قبرستان است، محل ورود سیلاب است، بیمارستان است، خانه سالمندان است، تیمارستان و زندان است. نعره‌های ملّت دربند توست این ترانه در حصول خشم توست تهی‌دستم، تهی‌دستم، تهی‌دست امان از این‌ همه، آزار یکدست!

– می‌گوید این روغن خالص است؟ می‌گوید بله یکدست است. حالا عذاب هم دیگر چیزی از اسماءالحسنی باقی نگذاشته، یکدست خالص! از مملکت وجود، آمد چو صدایی در قالب سیل است و همه قتل و جنایی

– یک نفر آدم ربایی می‌کند، می‌گویند جنایت کردی، یک نفر آدمکشی می‌کند، می‌گویند جنایت کردی، یک نفر مال مردم را بالا می‌کشد، می‌گویند جنایت کردی، حالا خدا جنایت نمی‌کند؟ نه؟ اینکه چند ماه شیرهای آب آسمان را بست تا مزارع خشک شد حیوان‌ها مُردند و آدم‌ها مجبور شدند که از شهرشان به شهر دیگر کوچ کنند بعد که مدام ناله کردیم آب آب آب، بعد گفت شیر را تا ته باز کنید. حالا این وضعی است که دارید می‌بینید دیگر، حالا تازه می‌گویند اولش است. فقرست که غوغا کند و صبر نداند

– مدام می‌گوید صبر کن، چه چیزی را صبر کنیم؟ اگر راست می‌گویی یک دقیقه از آن بالا بیا پایین و ببین مردم چه می‌کشند! آی بیا نگاه کن چقدر از مقام صبر در مقام صابرین حدیث و روایت داریم که دروازه‌ای در بهشت است به نام باب‌الصّابرین، جمع کن بابا، مردم نابود شدند. فقرست که غوغا کند و صبر نداند زجری‌ست که زخم آورد و فصل ندارد – فصل یعنی فاصله، یعنی تمام بشو نیست، از آن وقتی که چشم باز کردی متوجه شدی که چه کسی هستی تماماً در گرفتاری و بیچارگی بودی.

این صدای ملّتِ دربند توست!

این صدای ملّت دربند توست میهنش خشک و عطش از آنِ توست بار دیگر در خشکسالی آبروی دین رفت؛ در کرونا یک قسمت و در خشکسالی هم یک قسمت! یکی از معجزات اسلام که همیشه زبان متشرعین در حقانیّت این دین بلند و دراز بوده نماز استسقاء بوده؛ نماز باران! یعنی یک نفر در مناطق نفرین شده بدون آب ایران پیدا نمی‌شود نماز باران بخواند؟ این صدای العطش، از مردم است ناله‌های میهنِ دردآور است —————————— هی تو می‌گویی خدایت رازق است آقای متشرع! بچه بیاور خدا نانش را می‌دهد، ازدواج کن خدا پولش را می‌دهد، می‌دانی از آن ازدواج کرده‌ها‌ چقدرشان باقی ماندند؟ همه برای طلاق رفتند، فقط بخاطر اینکه مشکل مالی دارند، فقط! چه کسی در این قضیه مسئول و متهم و مجرم است؟ خداست، خودش دارد می‌گوید من شما را گدا، بدبخت و تهیدست آفریدم «یَا اَیُّهَا النَّاس اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی الله». هی تو می‌گویی، خدایت رازق است رزق او آمد پیاپی بر غمت

سلاخ ازل را نه تو بینیّ و نه من

قربان شده و قرب بیامد به در من
از باب تقرّب بنگر بخت بیامد به سرِ من

– عید قربان است؟ بشر مدت‌هاست قربانی شده؛ قربانی فقر، بیماری، عداوت، جنگ، وحشت، ناراحتی!

– یعنی این واقعیت خلقت است که حالا برعکس آن هستیم.

تا کِی بزنی عبد غریبت؟

– برای زندانی حکم می‌برند می‌گویند اینقدر زندان و بعدش آزاد هستی ولی بشر آزادی ندارد، کلاً از تولدش تا مرگش در زندان فقر، غم، غصّه، مشکلات و معضلات زندگی است.

تا کی بزنی عبد غریبت؟
حیف آمده از آن همه لطفت

– این همه آیات در لطف، کرم، مغفرت، رفاقت، شفقت و دوستیِ خدا را جمع کن ببر به خواربار فروش بگو اینها را چند می‌خری؟ می‌گوید هیچی! می‌گوید اگر ارزش داشت که نمی‌فروختی، به دردت نمی‌خورد که آوردی.

قصّاب اجل را نه تو بینیّ و نه من
این خنجر سوزان، نه تو بینیّ و نه من

– این عیدی عید قربان است:

سلاخ ازل را نه تو بینیّ و نه من
این ظلمت دل را نه تو بینیّ و نه من

این کشور ما مهد خسارت ز خدا شد!

سقای لب تشنگان، خدا بود، خدا بود!

– به به به! ببین چقدر قشنگ داریم با او حرف می‌زنیم، او که نیست گوش بدهد.

سقای لب تشنگان، خدا بود خدا بود
پشت و پناه انسان، خدا بود خدا بود

– این که می‌گوید «بود» و نمی‌گوید «هست» بخاطر اینکه در قرار و مدارهای روز اول قرار بود خدا سقای بشریت باشد و به او آب حیات بدهد، حالا آب معمولی هم ندارند بخورند آب حیات پیشکشت.

کفیل این آدمی خدا بود خدا بود
کلید این قفس‌ها، به دست این خدا بود خدا بود
سینهٔ سوزان ما به فرمان خدا بود خدا بود

بیا و نماز باران بخوان تو ای مهدی

– سلام بر امام دوازدهم حجت ابن الحسن العسکری، واقعاً ایشان قحطسالی را می‌بیند و کاری نمی‌کند؟ ها؟ اینجا مرکز شیعه است، معصوم چهاردهم برای اینجاست و دارد می‌بیند.

– شریعت می‌گوید که امام دوازدهم حضور ندارد ولی مثل آفتاب پشت ابر است وجود دارد، باز آفتاب اگر پشت ابر باشد روشن می‌کند و حرارت می‌دهد.

بیا و نماز باران بخوان تو ای مهدی
کزین فضای غضب جهان شده پُتکی

– چه کسی حریف غضب خدا می‌شود؟ اهل بیت؟ نه بابا خودشان آنقدر خدا بر سرشان پتک زد. پس چه کسی؟ تنها جوابی که تاریخ می‌دهد این است که «بِسْم الله الرَّحْمَن الرَّحیم» کلاً بی‌ریشه است.

به استثقاء ما باران رمیده

– اگر نماز باران هم بخوانیم باران فرار می‌کند و می‌رود در کشور دیگر می‌ریزد، خدا یک چنین خشمی بر این ملت کرده است!

به استثقاء ما باران رمیده
به این خشکی نگر آدم خمیده

این کشور ما مهد خسارت ز خدا شد

– بیخودی پاچه کسی را نگیری، دامن کسی را نگیر، بشریّت یک مقصر را می‌شناسد و آن هم خداست! شکایت اولیه‌اش این است که اصلاً برای چه ما را به وجود آوردی؟ بعد گلایه می‌کند که حالا که آوردی چرا درب باغ سبز نشان دادی، همه را فریب دادی «وَاللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِید»!

این کشور ما مهد خسارت ز خدا شد
از کثرت خشمش بنگر کرب و بلا شد

– طرف می‌گوید من می‌خواهم به کربلا بروم، می‌خواهی به کربلا بروی آنجا در آن آیینه‌ کاری‌هایی که در حرم است خودت را یک برانداز کن و ببین چقدر بدبخت هستی! خدا به امام حسین رحم نکرد می‌خواهد به تو رحم کند که بروی کنار مرقدش؟ بله؟

 

خودکشی می‌کند این ملّت مظلوم چرا؟

اعصاب همه را خُرد تو کردی
احساس بشر هَدْم تو کردی

خودکشی می‌کند این ملّتِ مظلوم چرا؟

– جوان مملکت چرا دست به کارهای خطرناک می‌زند؟

خودکشی می‌کند این ملّتِ مظلوم چرا؟
درد و رنجش به وفور آمد و یک دشتِ بلا

– می‌داند که سرقت کند او را می‌گیرند، اما می‌کند! می‌داند که آدم بکشد کشته می‌شود، اما می‌کند! می‌داند مواد مخدر جابجا کند جرمش اعدام است، می‌داند، چرا اینطوری است؟

خودکشی می‌کند این ملّتِ مظلوم چرا؟
درد و رنجش به وفور آمد و یک دشتِ بلا

– به خاطر اینکه در بلاخانه به دنیا آمده، کربلا اسم شهر که نیست مربوط به امام حسین بشود، نه! کربلا مجموعه کرهٔ زمین است، بلا از این بدتر که خدا شیر آب را به روی مردم بسته است.

زندگی را تو نگر شعبه شده از نیزار
که به این آدم بدبخت رسیدست ضرار
Read More

ملت گدایی می‌کند خدا خدایی می‌کند

ملت گدایی می‌کند
خدا خدایی می‌کند

-به به به! چه افتخاری هم می‌کند؛ «فَتَبَارَکَ الله اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»! چه خلق کردی؟ انسان‌ها را طبقه‌بندی کردی؛ درجه یک، دو، سه، چهار و پنج…
آیا روز اول گفتی که من طبقاتی خلق می‌کنم؟ نگفتی که، فریب دادی. شیطان حرف خوبی زد، چه گفت؟ در قرآن گفت حالایی که سر من را کلاه گذاشتی من هم سر همه را کلاه می‌گذارم، از روز اول خدا کلاهبردار بود.

از رعیّت ناله و افغان شنو

– آهای ارباب! این اشک و نالهٔ رعیت توست، کجایی؟ «فَاِنّي قَريبٌ» کجاست؟ کجایی چرا پیدایت نیست؟ نه خودت هستی، نه آثارت هست و نه وعده‌هایت تحقق پیدا کرده!

خیر و‌ خوشی رفته از ملت ایران
زانکه خدا داده او،زجر و پریشان

-همهٔ زندگی شده آتش، هوا گرم شده باران نمی‌آید سدها خشک شده، عجب! یعنی عُرضه نداری یک باران بدهی؟ سفره‌های آب زیرزمینی هم مدام پایین می‌رود، برای چه خلق کردی؟ عامل گرانی، بی‌ آبی، خشکسالی، درد، بیماری و اختلاف خانوادگی تو هستی! نمی‌توانی از زیرش در بروی، خودت رسماً در آیات بسیار این مسئولیت را پذیرفته‌ای و هیچ جای تبرئه و دفاع نیست!

گلبهاران می‌شود این خاکی‌ات
چون ز نارش کرده‌ای بر جنّتت

– چطور آتش را بر ابراهیم گلستان کردی (البته طبق نوشتار کتب دینی) بعد نمی‌توانی جهنم این مردم را بهشت کنی؟ بابا بهشت نکن، آتش را خاموش کن! چه هول و ولایی در جان مستأجرین افتاده، نمی‌بینی؟ نمی‌شنوی؟ گناهش پای آنهایی که گفتند تو سمیع هستی، گفتند بصیر هستی، گفتند قریب هستی، الهی درد اینها بخورد در دل آنها! اگر هم مردند آتش به قبرشان! الان چه کسی جوابگوی این مردم است؟ ها؟ از خدا نزدیکتر؟ آی صاحب ادیان بیایید خدایتان را بیاورید، اگر هم سیر هستید یک گشت و گذار در خیابان‌ها بزنید.