برچسب: ایران

خون‌ریز شده خدای ادیان

📎 از مجموعه تحریم سخن

بنگر این الله را زورش به خلقش می‌رسد
تا نماید او خدایی، مردمش دق می‌رسد

➖ این همه سفارش عدل، انصاف، مساوات، برابری، رفاقت و حقانیّت شده از منبعی که خودش در درجه اول باید نمایانگر این باشد!

کار این ملت، خراب از این خداست

➖ بقول قدیمی‌ها همهٔ آتش‌ها از گور این خدا درمی‌آید.

بهر آزارش قضایی از وراست

خون‌ریز شده خدای ادیان
مرگ آمده از سوی چنین خان

به ویرانه تبدیل شد خانه‌ام
ز یُمن وجود بلایای این صانعم

افسوس که دین ما به زجر آمده است
شلاق به جبرش همه درد آمده است
➖ پدران و مادران ما یادشان رفته بود که ورودی آبا و اجدادشان به «بُعِثْتُ اَنْ اُقَاتِلَکُم» بوده است.

جهنم داده‌ای الله، ما را
خرابی کرده‌ای بیتُ العُلیٰ را

زندگی شد مرگ و ذکرم چون ممات

➖ همه جا بوی مرگ و نیستی می‌آید؛ جیب‌های خالی، سفره‌های خالی، دل‌های خالی از امید و نوید و توکل.

عاقبت در دین همین آمد بیات

➖ نان دین بیات شده

گلها همه در زیر لگد حیف به سر شد

📎 از مجموعه تحریم سخن

ای به تو امّید همه احمقان
داده شده بر بشرت افقران

نظام آفرینش را نگر پُر از بلا بود
که در چرخ فلک کرب و بلا بود

اکرام نکرده هی حرج می‌دادی
اعزاز کجا رفت که هی وعدهٔ آن می‌دادی

از دست تو ای الله من حال ندارم
هر روز رسد شومی، من نای ندارم

خیل بنی آدم است، موج به دریا شده
خسته شده این بشر، داد به اعلی شده

از کثرت آزار خدا دل چو خراب است
آفت شده بر جسم و نگر زار به جان است

گلها همه در زیر لگد حیف به سر شد
آزار بدِ بد طلبان عامهٔ در شد

فریاد الامان برسد از خلایقت
ای سامعِ سميع سمائی چه شد آن حمایتت؟

هی بگفتی این خدای اکرم است
لیک جور و ظلم او، در اظهر است

 

بر فرق بشر بهر خطر خانهٔ‌مان ناله جهیده

🔘پادکست #صدای_فراتر_از_فریاد شماره ٢۹- “دادرس ملت بيچاره كو؟”:

📎 از مجموعه تحریم سخن

فریاد خلایق همه آمال حیات است
از جان به سرآمد که شرابی ز خراب است

تهدید شدم از بر رحمان

➖ آیا رحمان تهدید می‌کند؟ یا معذب تهدید می‌کند؟ برعکس شده، هر چه می‌کشیم از «بِسْمِ الله الرَّحْمَن الرَّحیم» است.

تصدیق کنم فقد همه جان

به که گویم که چنین روز چو ناری دارم
زچه رو شاد شوم چون که منزل به نیستان دارم

از زهر زمان پیکرمان نیزه دمیده
بر فرق بشر بهر خطر خانهٔ‌مان ناله جهیده

شکل ما را بین بسان مغرب است

➖ غروبِ در خلقت!

مشرقین را از کف ما چون پَر است

➖ «اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ» پرید رفت!

مجروح تو کردی همه مردان و زنان را
قاتل تو شدی مضطر بی جا و مکان را

اضطراب خَلق خونینت ببین

📎 از مجموعه تحریم سخن

اضطراب خَلق خونینت ببین
اختلاف عدل و انصافت ببین

ای که خفه می‌کنی عبد ذلیلت
تا که خدایی کنی با همه نکبت

تا کی بزنی ملت بیچارهٔ ما را
از سختی تقدیر شده برف بلا را

ای وای که این مزبله را آه گرفته
این خلق بپا خاسته را جنگ گرفته

شیطان پدر سوخته را دنگ گرفته
این عمر به تاراج شده زنگ گرفته

از آدم درمانده فقط رنگ گرفته
این مذهب و دین را ز چه رو انگ گرفته؟

این رعیّت را تو کُشتی!

📎 از مجموعه تحریم سخن

این رعیّت را تو کُشتی
واقعیت‌ها تو پنهانش نمودی

در کوچه و هم میدان
این خلق تو را خواند
با جسم پر از دردش
اذکارِ تو می‌خوانَد

مسلط کرده‌ای بر بندگانت
قضاء سوء چو دیوانگانت

از شعر من بی‌ هنر بی ادبت، کِی تو هراسی؟
کاین درد دل مضطر بیچاره شده، کز تو قصاصی Read More

با اشک پر از خون، به کمان تیر بدادم

در بزنگاه زمان، زنجیری‌ام
افت و خیز این حیاتم، شاهدم

با داد و هوارم به جهان، ولوله دادم
با اشک پر از خون،به کمان تیر بدادم

این ملت درمانده به فقرست خدایا، تو کجایی؟
این مردم آغشته به ظلم است کریما، تو کجایی؟

– با نور افکن باید بگردیم خدا را پیدا کنیم

اوضاع خلق گرفتار خود ببین
دسترنج حیات سرافکندگان ببین

.
– تو قاضی هستی؟ تو صانع هستی؟ تو خالق هستی؟ تو فالق هستی؟ تو چه کسی هستی؟ فعلاً هیچ کاره هستی، هیچی نیستی!

در عجب آمد ورق از این قلم
تا کجا مشقش رسد از این ظَلَم

ملت خود را ببر زیر کَرم
بس کن از این آزار و خروار ستم

این عرایض از تمام اضعف است
کشته‌های آن عذاب اکبر است

الله جنایت می‌کند!

الله جنایت می‌کند
غیبت حمایت می‌کند
خالق خسارت می‌دهد
از هر دری، هُل می‌دهد

صاحب این خانه کیست ما را می‌زند
با هر سخن اخسأ زند

مالک این روح پراکنده کیست؟
در قفسم کرده، بگو عیب چیست؟

Read More

ای وای که این مملکتم لانه جور است

خدایا طوطیان نیزار دادی

– جای طوطی در نیزار است؟ بله؟ همه چیز برعکس شده!

خدایا طوطیان، نیزار دادی؟
دهان و آن زبان، زنجیر دادی؟

به این ملت بینوا یک نگاهی بکن
به این جمع در خون شده جان بکن Read More

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

مسواک زنم ز روزی تو؟ کو نان به دهان ز اخسأ تو؟

– برای چه مسواک می‌زنی؟ نان نداری بخوری!

بعد در منقبت مسواک چقدر روایت آمده، اول باید خدا رازقیت خودش را اثبات کند، این شعار دِمده شده، کهنه شده، بی‌ پایه و اساس است که «هر آنکس که دندان دهد را نان دهد».

بی کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

– عجب خدای با برکتی! خلق کرد و دور انداخت، مثل یک پدر و مادری که تند تند بچه آوردند و کاری هم ندارند که این فقیر است، درد دارد، بیچاره است، بی‌ پول است، بیکار است، معتاد است، خدا هم مثل همین‌ها شده است.

بی‌ کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

بی‌ عاری و بی‌ میلی و بی‌ حاصلی آمد ز قضایم

➖➖➖➖➖

یا رب نزن این عبد که آورده ز خاکی

مهلت بده مخلوق که نفسش تو بریدی

هر چه بر این مردم بیچاره آمد از قضا گفتهٔ خالق شدی اندر میان کربلا

➖➖➖➖➖

کمالات بشر در این قضایش

به سرکوب آمده اندر لوایش

– تا می‌تواند می‌زند، چکارش می‌شود کرد، زورت به خدا می‌رسد؟

➖➖➖➖➖

وصف احوال خودم باید کنم

تا جهان را باخبر از شر کنم

آمدم بر درگهت تا یک نفس برپا کنم

نامده بردی قفس تا جان خود از جا کَنم

– اصلاً دستت رو شده؛ اینکه مهمان‌نوازی کنید، مهمان عزیز خداست، دست و دلباز باشید، سفره‌دار باشید، پس خودت چرا نیستی؟ فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

– این کلام حنای تمام ادیان و مذاهب را بی‌ رنگ می‌کند.

فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

کنایه آمده بر جان که نیشِ چون حرج است

➖➖➖➖➖

کیست در بطنِ منِ دلمرده‌ای؟

این صدای لرزش پس مانده‌ای

خفتگان و خستگان و ماندگان

هست محصول زمان مردگان

– دقت می کنی، این را نامه‌اش کن و برای خدا بفرست، بعد زیرش هم با خونت امضاء کن؛ «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» ببین خجالت می‌کشد!

➖➖➖➖➖

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

در غمین و غصّه‌ها آید به سر این جان ما

– داریم جان می‌کَنیم؛ اجاره‌نشین جان می‌کَند، فقیر جان می‌کَند، بیکار جان می‌کند، بی‌ پول جان می‌کَند، کرونایی جان می‌کَند، سرطانی جان می‌کَند.

تهی‌دستم، تهی‌دستم، تهی‌دست

نعره‌های ملّت دربند توست

– جاهایی که انسان نعره می‌کشد یعنی صدای بلند، داد می‌زند؛ قبرستان است، محل ورود سیلاب است، بیمارستان است، خانه سالمندان است، تیمارستان و زندان است. نعره‌های ملّت دربند توست این ترانه در حصول خشم توست تهی‌دستم، تهی‌دستم، تهی‌دست امان از این‌ همه، آزار یکدست!

– می‌گوید این روغن خالص است؟ می‌گوید بله یکدست است. حالا عذاب هم دیگر چیزی از اسماءالحسنی باقی نگذاشته، یکدست خالص! از مملکت وجود، آمد چو صدایی در قالب سیل است و همه قتل و جنایی

– یک نفر آدم ربایی می‌کند، می‌گویند جنایت کردی، یک نفر آدمکشی می‌کند، می‌گویند جنایت کردی، یک نفر مال مردم را بالا می‌کشد، می‌گویند جنایت کردی، حالا خدا جنایت نمی‌کند؟ نه؟ اینکه چند ماه شیرهای آب آسمان را بست تا مزارع خشک شد حیوان‌ها مُردند و آدم‌ها مجبور شدند که از شهرشان به شهر دیگر کوچ کنند بعد که مدام ناله کردیم آب آب آب، بعد گفت شیر را تا ته باز کنید. حالا این وضعی است که دارید می‌بینید دیگر، حالا تازه می‌گویند اولش است. فقرست که غوغا کند و صبر نداند

– مدام می‌گوید صبر کن، چه چیزی را صبر کنیم؟ اگر راست می‌گویی یک دقیقه از آن بالا بیا پایین و ببین مردم چه می‌کشند! آی بیا نگاه کن چقدر از مقام صبر در مقام صابرین حدیث و روایت داریم که دروازه‌ای در بهشت است به نام باب‌الصّابرین، جمع کن بابا، مردم نابود شدند. فقرست که غوغا کند و صبر نداند زجری‌ست که زخم آورد و فصل ندارد – فصل یعنی فاصله، یعنی تمام بشو نیست، از آن وقتی که چشم باز کردی متوجه شدی که چه کسی هستی تماماً در گرفتاری و بیچارگی بودی.