برچسب: خالق

تفاوت بین خدا و یک کودک چیست که هر دو دوست دارند؟!

– «اِنَّ الله يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً  كَاَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ».

«اِنَّ الله يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاً» خدا دوست دارد کسانی را که در راه او صف‌بندی می‌کنند که آدم بکشند.
این «اِنَّ الله يُحِبُّ الَّذِينَ» حب یعنی دوست، دوستی، علاقه، که این مخلوق است بعد خدا خالق است، خالق قاعدتاً نمی‌تواند در مخلوق خود جای بگیرد. دوست داشتن فعل است و خدا صانع است که فعل را آفریده و نمی‌تواند فعل را دوست داشته باشد چون اگر دوست داشته باشد در آن خلقت محصور می‌شود.

«اِنَّ الله يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ» دوست دارد در راهش بجنگند، «صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ». این کوچک‌ سازی خداست و دقیقاً همان نقشه‌پردازی از معبود ادیان و مذاهب است، که اگر همهٔ این صفاتی که به خدا نسبت داده شده را جمع کنید، خدا یک سازه انسانی است که با عقل بشر به خلاف اینکه آنجا می‌گوید «لَا يُوصَفُ» توصیف نمی‌شود. خب این «اِنَّ الله يُحِبُّ» وصف است دیگر، وصف دوستی خداست، وصف علایق خداست.

مدت زمان: 3:42

منبع :سوره صف آیه ۴ 

پشته از کشته تو کردی ای خدا

📎 از مجموعه تحریم سخن

چه گویم از این ظلم الله، آمد به سر
که باعث شده آدمی می‌شود جان به سر

➖این مردم را جان به سر کردی، بیچاره کردی.

ضارب مسکین و مضطر گشته‌ای، پس کو خدا

➖ زدی همه را گدا کردی، فقیر کردی، مضطر، مستأصل، مغرم و محروم کردی، پس کو خدا؟ همه مردم در مشکلاتشان دنبال خدا می‌گردند که این خدا کجاست، خدایی که ادیان و مذاهب برای سواره گیری از مردم آوردند.
➖ همه می‌گویند «پس کو خدا؟» مگر این بشر صاحب ندارد که هر کس رسید اینطوری یکی بر سرش بزند؟

چرا آفریدی بشر را که داغش کنی؟

➖ به نام حق خدای ادیان را در دادگاه وجدان محاکمه می‌کنیم.

نیاشام خون وجودش، که اخسأ کنی!

خرج راهم کرده‌ای با خشمِ خود
بی‌ قرارم کرده‌ای با کذبِ خود

➖ آن وقت در فرهنگ دینی می‌گوید دروغ بدترین گناه است، خود خدای شما دروغ می‌گوید، «ادْعُونِی اَسْتَجِب لَکُم» یک دروغ شاخ‌دار است، یک جوک سال است.

جار بزن جارچی، خالقِ ما غافل است

➖ تمام سلول‌های بدن بشر روی این مسئله اذعان می‌کند.

داد بزن بینوا، عادلِ ما ظالم است

➖ «خدا عادل است»، اینطوری بندگان خودش را نابود می‌کند عادل است؟

چرا از خاک سرد و ساکتی چون ما بیامد آدمی فانا

مگر بیکار بودی صانعا، آورده‌ای انسان به این بیغوله‌ٔ تنها