برچسب: زندگی

تمام زندگی گردیده حسرت

از مجموعه تحریم سخن

گفتم که حال من نیست جز درد و واژگونی
گفتا که مطلق آمد این سرنوشتِ ناری

انرژی می‌دهد این حال بنده
که منفی گشته آثارش به خنده

➖ایرادی که به من می‌گیرند، می‌گویند تو انرژی منفی می‌دهی. من انرژی منفی می‌دهم یا فقر یا طلاق یا اعتیاد یا سوءظن یا دروغ یا تهمت یا کلاهبرداری؟ اینها را نمی‌بینند، بعد من که اینها را توضیح می‌دهم می‌گوید انرژی بد است. خیلی جالب است ها، اصلش را نمی‌بینند فرعش را می‌بینند، خودش را نمی‌بینند سایه‌اش را می‌بینند!

➖باید به اینها خندید، اینها دقیقاً از می گمراهی غیبت چنان نوشیده‌اند تا خرخره بقول لات‌ها، حالیشان نیست. همین ترانه بگذار برقصد بسش است، دیگر حالا تقدیر چه پدری از او درآورده، آن مهم نیست، مواد می‌کشد که نفهمد. مگر می‌شود؟ حقیقت را که نمی‌شود کتمان کرد، یک ساعت، دو ساعت بخند، جوک بگو، برقص، مواد بکش، شراب بخور،  بقیه‌اش چه؟ زندگی خشن است آقا! زندگی خیلی سخت است و با این چیزها درست نمی‌شود، اصلاً بنیاد زندگی را هم می‌کَند!

تمام زندگی گردیده حسرت
ز این بار غمِ انسانِ خالی گشته وحدت

نوروز که آمده به بازار
در خون بنموده این جگر، زار

ما همه اندر خم و پیچ چنین عصر سگیم
حلقه‌های دارمان افتاده بر این گردنیم

صدایت کند این بشر، کشته‌ات
ندایت نماید که او خفته در برزخت

به نام خداوند آدم‌کشان

از مجموعه تحریم سخن

به نام خداوند آدم‌کشان
که قلب لعینان شده چون سگان

هوا سرد است و سرما درد آرَد
برای قشر مستضعف نگر زنجیر آرَد

این همهمهٔ مردم مظلوم ز چیست؟
این غلغله از فغان مضطر ز کجاست؟

کودکان کارگر، شد مظهر ظلم خدا
چونکه اطفال فقیران آبرو برد از خدا

گفت مذهب، این بشر را رستگاری می‌دهم
از سعادت پُر کنم، او را حیاتی بِه دهم

➖وا خجالتا که یک عمری در دفاع از مذهب جوانی‌ و سلامتی‌ام را گذاشتم، تازه در زندان فهمیدم چقدر اشتباه کردم و چه کلاهی سرم رفته است.
➖ او گفت که «قُولُوا لَا اِلَهَ اِلَّا الله تُفْلِحُوا»، بگویید «خدا یکی است تا خوشبخت بشوید» حالا حال ما چیست؟

حالِ انسان را نگر، دینش چنان بر او زده
مغز و قلبش را لهیده، مرگ تدریجی زده

ای فقیران، همه در وادی الله اسیران شده‌اید
همه رنجور قضایید که هیهات به زندان شده‌اید

ادیان و مذاهب به جواب آمده‌اند
گویند که الله به رحمت چو ملل آمده‌اند

کو لطف دروغت که عزا آمده است
از گسترهٔ عذاب و زحمت به جزا آمده است

ارمغان این جهان غم خوردنی‌ست
لایه‌هایش پر عذاب و کُشتنی‌ست

جنگلی آورده بهر این بشر
هر زمان، گرگی بیامد پر‌خطر

➖جنگل، زندگی ماست دیگر! در جنگل یک قانون معروف است؛ «قانون تنازع بقا، یعنی بکش تا کشته نشوی، بخور تا خورده نشوی، بزن تا تو را نزنند»

گفت الله‌‌اش به اقرارت بما
جنتُ المأوی دهد دور از بلا

➖گفت که بگو «لَا اِلَهَ اِلَّا الله تُفْلِحُوا» تا در این دنیا به تو بهشت بدهیم!

این جنانش پر عقوبت آمده
ظلم و تبعیضش به انحا آمده

➖به انحای مختلف به این بشر بیچاره ظلم و تبعیض می‌کند که قرار بود در اینجا به او بهشت بدهد؛ «لَقَد خَلَقْنَا الْاِنْسَانَ فی اَحْسَنَ تَقْوِيمٍ (۴ تین)».

شروع شراب خواری من ز آن ازل بوده

آن جهنّم را که گفتی، عارضم
اسفل آمد در حیاتم؛ خائفم

سافلِ من، فقر و هم بیماری است
چون درَک آید، بسانم گوری است

بگو به من که کجا رفته حُسنایت
به دل نگر، نیامد آن جودت

در فراق وعده‌ات مجنون شدم
عقل و علمم را وِداعی دیگر است
نام و یادت در حصار یارب است

یا رب از این بارِ بنهاده به دوش
خسته گردیدم، نیامد آنچه هوش

ای سَرور امکان به کجایی؟
ای ماه‌تر از ماه، چه جایی؟

خورشید که شمع است برایت
ناید چو به من، نور هدایت

هر کسی را در فرازی، منزل است
جنبشی در خِلقتش در بازی است

شهر مشهور است این دل در کُنش
شهره در آفاق آید واکنش

روی ما بر در چنان میخ آمده
کز فراغت می‌خرد درد آمده

Read More

چه بی رنگ است این عالم

چه بی‌رنگ است این عالَم
چه بی درد است این آدم
چه بدخُلق است این ماهت
چه می‌گوید دل تنگت
چرا این خانه بی روح است؟
– چرا؟ همه چیز دارد ولی به او خوش نمی‌گذرد، توی هم است. در این تابلوهای در اتوبان‌ها می‌نویسند که «با این مبلمان، راحتی را حس کنید»! آره؟ حس کردی؟ میلیاردرش که بهترین امکانات را دارد ناله می‌کند. تمام اثاث خانه مُدرن و بِرند اما همه آن شده مار و عقرب و افعی و به جان مالک افتاده!
ای شهنشاه قدَر، قدر بده بر بشرت

– بیا ما را آدم حساب کن، ما نخواستیم روی کول ملائکه برویم، بعنوان یک انسان ما را نگاه کن!

Read More