برچسب: عالم

به قطره‌های بحار، خفه شدم به دیار

ای به دنبالت همه فریاد من

– می‌خواستی من را خلق نکنی! خلق کردی؟ هر جا باشی؛ تو که همه جا هستی من هر جا بروم داد می‌زنم و افشا می‌کنم که به وظایفی که دین گفت تو بر نفْست نهادی عمل نکردی.

ما درین بیغوله‌ها نشئت کشیم

– نعش کش شنیدی؟ آنهایی که خانمان ندارند در کوچه پس کوچه ها زیر پل‌ها می‌میرند ماشین مخصوص از قبرستان می‌آید نعش آنها را برمی‌دارد.

– نشئت؛ یک مقطع زمانی را می‌گویند، نشَئات یعنی اعصار، ازمنه.

ما درین بیغوله‌ها، نئشت کشیم
بهر روزی بر هزاران نعش آمد در کِشیم

– همان نعشی که الان بحثش بود.

– اینطوری معادله را تنظیم کن، روزی هزار بار این بدن را تا قبرستان می‌کشی و دوباره به خانه برمی‌گردانی، نه آنجا جایت است نه اینجا! نه اینجا خوشی نه آنجا!

دردِ دلم با تو هست، حُبّ جنانم
گو که برآرد به من روز جلالم

– مناجات روز جمعه است، نماز جمعهٔ منتظر این است؛

به قدر یک جرعه
بده مرا لمعه
به قطره‌های بحار
خفه شدم به دیار
– قطره‌هایی که در تمام دریاها هست دانه دانه‌اش قطره قطره‌اش شهادت می‌دهند که منتظر استحاله شد، له شد.

Read More

چه بی رنگ است این عالم

چه بی‌رنگ است این عالَم
چه بی درد است این آدم
چه بدخُلق است این ماهت
چه می‌گوید دل تنگت
چرا این خانه بی روح است؟
– چرا؟ همه چیز دارد ولی به او خوش نمی‌گذرد، توی هم است. در این تابلوهای در اتوبان‌ها می‌نویسند که «با این مبلمان، راحتی را حس کنید»! آره؟ حس کردی؟ میلیاردرش که بهترین امکانات را دارد ناله می‌کند. تمام اثاث خانه مُدرن و بِرند اما همه آن شده مار و عقرب و افعی و به جان مالک افتاده!
ای شهنشاه قدَر، قدر بده بر بشرت

– بیا ما را آدم حساب کن، ما نخواستیم روی کول ملائکه برویم، بعنوان یک انسان ما را نگاه کن!

Read More