– «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسَىٰ اَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ»، «كُتِبَ» اَیْ «فُرِضَ» یعنی واجب شد بر شما، یک جا میگوید «فَرَضَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»، یک جا میگوید «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ»، یک جا میگوید «اَقِمِ الصَّلَاةَ»، همهٔ اینها وجوب شرعی دارد.
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ، آدمکشی بر شما نوشته شد»، بکشی و کشته شوی!
«وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» اینجا جالب است؛ «شما زیر بار نمیروید»، خب معلوم است! چه کسی از کشته شدن خوشحال است؟ چه کسی از کشتن خوشحال است؟ قساوت قلب میآورد. اینکه علی ابن ابیطالب شمشیر میزند و اشک میریزد و میگویند چرا گریه میکنی؟ میگوید به خاطر اینکه اینها بندگان خدا هستند. علی ابن ابیطالب بین حرف خدا و حرف وجدان گیر کرده! وجدان میگوید نکش، سر یک کلمهای که نگفته «لَا اِلَهَ اِلَّا الله» باید او را بکشی؟ خب نمیخواهد مسلمان بشود!
«وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ» شما کراهت دارید. چقدر جالب است، مخاطب این «لَكُمْ» مسلمین هستند چون «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ» از وجوب شرعیه است. جهاد جزء فروع دین است. عامهٔ مسلمین «كُرْهٌ لَكُمْ» نمیپسندند جنگ را! با اینکه عربها زاده و پرداختهٔ جنگ بودند یعنی اصلاً حرفهٔ آنها این بود، نان، سفره و دکان آنها این بود که به اطراف و اکناف حمله میکردند و غارت میکردند میکشتند، زنها را برای آمیزش میآوردند و بچهها را برای نوکری میآوردند، با این جهت میگوید «وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ»! خب این مردم، همان عربهای قبل از اسلام هستند که جنایت میکردند ولی آمدند زیر سایهٔ اسلام که آرامش پیدا کنند نه اینکه ادامه پیدا کند و آن خشونت تداوم پیدا کند!
اینها گول شعار «قُولُوا لَا اِلهَ اِلَّا اللهُ تُفلِحُوا» را خوردند.
«تُفلِحُوا» چند تا معنا دارد؛ هم در کتاب دهخدا کتاب لغتنامهاش را برو بگرد و هم در کتب معانی عربی است که لغت عرب بسیار داریم.
▫️«وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» این هم شده یک بازیچه در دستِ قاعدهٔ تقیه! میگوید تو کراهت داری که کشته بشوی؟ نه! «برو کشته بشو، شاید این کشته شدن به درد تو بخورد». ببین اصلاً خود خدا هم با قطعیت حرف نمیزند، میگوید «عَسَىٰ»! «عَسَىٰ» یعنی چه بسا، «عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً» چه بسا از این کشته شدن و کشتن بدتان میآید، «وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»! آیا این خیر است؟ مردم را به زور بیاوری مسلمان کنی و تبدیل بشوند به یک گروه عظیم خوارج و منافقین، بعد پیغمبر که سرش را به زمین گذاشت، هم شیعه نوشته و هم سنّی نوشته که «اِرتَدَّ النَّاس»! یعنی همه کمپلت از دین برگشتند، چون این دین با قواعد منطق که سازگار نبود بلکه با کشتن است.
«وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» این هم دستاویز خیلیها شده که از یک چیزی بدت میآید میگوید: نه «وَ عَسَىٰ اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»، خیر توست بابا! مالش را دزد برده، میگوید خیرت است، مریض شده، میگوید خیرت است، فقیر است، میگوید خیرت است، عجب! چرا اینقدر خیر خدا وارونه است؟ البته خودش گفته است، در درسها داشتیم که «الدُّنْیَا مَعْکُوسَةٌ» یعنی وقتی میگوید «خیر» شر است، میگوید «شر» خیر است.
«وَ عَسَىٰ اَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً» چه بسا از یک چیزی خوشتان میآید «وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ» یعنی خوشتان میآید که یک کناری زندگی آرام داشته باشید و راحت باشید بابا، یک بار کُشته دادیم و آمدیم زیر سایهٔ اسلام، حالا دیگر بگذار راحت باشیم. نه، باید هر روز «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ»! پس شما خیر و شر را تشخیص نمیدهید، خیلی جالب است، این هم از همان آیات جبر مطلق است! مردم از کشتار بدشان میآید ولی خدا خوشش میآید، چه کسی برنده است؟ خدا. چرا؟ برای اینکه تهدید میکند و میگوید اگر نکشی به جهنم میروی، اگر بکشی به بهشت میروی.
یا اینکه در همان زمان پیغمبر آنهایی که از جنگ عقبنشینی میکردند پیغمبر میگفت «اینها را تحریم کنید و با آنها حرف نزنید»، این مستندات دینی است، اینها را در کتاب حافظ و سعدی و شمس و مولانا که ننوشتهاند. خوشبختانه ما هر چه دلیل و حجت داریم از همین دین مبارک است.
«وَالله یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» شما که نمیدانید، خدا میداند. چه چیزی را شما نمیدانید؟ اینکه شمشیر، تیز و بُرنده نیست، درد ندارد، اعضای بدن را تکه تکه نمیکند، شما نمیدانید، این خیر است!
«نمیدانی» یعنی اینکه حکم، حکم خداست «لَا حُکْمَ اِلَّا لِله».
تشخیص اینکه چه چیزی خیر است و چه چیزی شر است به چیست؟ خب از اینطرف که دین هفتاد نوع تفسیر دارد، خب آدم گیج میشود، باید چکار کنیم؟ اینجا نوبت عقلانیت است؛ عقلی که خود قرآن شعارش است، ترویج میکند و مروّج آن است، میگوید «أَ فَلا تَعقِلونَ؟» یک حالت محاکمه و محاجه است که آیا عقل ندارید؟ آیا با عقل راه نمیروید؟ «لَا تَشْعُرُونَ» بیشعورید؟ نفهم هستید؟
پس مشکل سر چیست؟ بر سر این خدایی که سازهٔ ادیان و مذاهب است! ما مشکلمان سر خداست وگرنه معصومین روی چشم ما هستند، قرآن روی سر ماست، تازه خود خدا هم ما را هدایت کرده است! به چه چیزی؟ به اینکه عدم تطابقها را بفهمیم و درک کنیم و این کلاهی که هزاران سال است که بر سر متدینین و متشرعین رفته و از جمله سر خودمان، بالا بکشیم.
آنقدر این کلاه پایین رفته که جلوی تنفس آزاد را گرفته، یعنی کسی به عنوان یک پیرو دین، حق ندارد و به خودش اجازه نمیدهد که استقلال در استنباط داشته باشد، میگوید که هر چه آنها گفتند! ولی خوشبختانه از اینطرف هم دست را باز گذاشتند، اگر ائمه گفتند «هر چه ما میگوییم همان است»، از اینطرف هم میگویند که «ما هفتاد مدل فتوا میدهیم و هر موقع هم لازم بود انکار میکنیم».
مدت زمان: 10:02
منبع: آیه ٢١۶ سوره بقره
Podcast: Play in new window | Download