به قطرههای بحار، خفه شدم به دیار
ای به دنبالت همه فریاد من
– میخواستی من را خلق نکنی! خلق کردی؟ هر جا باشی؛ تو که همه جا هستی من هر جا بروم داد میزنم و افشا میکنم که به وظایفی که دین گفت تو بر نفْست نهادی عمل نکردی.
ما درین بیغولهها نشئت کشیم
– نعش کش شنیدی؟ آنهایی که خانمان ندارند در کوچه پس کوچه ها زیر پلها میمیرند ماشین مخصوص از قبرستان میآید نعش آنها را برمیدارد.
– نشئت؛ یک مقطع زمانی را میگویند، نشَئات یعنی اعصار، ازمنه.
ما درین بیغولهها، نئشت کشیم
بهر روزی بر هزاران نعش آمد در کِشیم
– همان نعشی که الان بحثش بود.
– اینطوری معادله را تنظیم کن، روزی هزار بار این بدن را تا قبرستان میکشی و دوباره به خانه برمیگردانی، نه آنجا جایت است نه اینجا! نه اینجا خوشی نه آنجا!
دردِ دلم با تو هست، حُبّ جنانم
گو که برآرد به من روز جلالم
– مناجات روز جمعه است، نماز جمعهٔ منتظر این است؛
به قدر یک جرعه
بده مرا لمعه
به قطرههای بحار
خفه شدم به دیار
– قطرههایی که در تمام دریاها هست دانه دانهاش قطره قطرهاش شهادت میدهند که منتظر استحاله شد، له شد.
Podcast: Play in new window | Download