آخرین پادکست ها

بر فرق بشر بهر خطر خانهٔ‌مان ناله جهیده

🔘پادکست #صدای_فراتر_از_فریاد شماره ٢۹- “دادرس ملت بيچاره كو؟”:

📎 از مجموعه تحریم سخن

فریاد خلایق همه آمال حیات است
از جان به سرآمد که شرابی ز خراب است

تهدید شدم از بر رحمان

➖ آیا رحمان تهدید می‌کند؟ یا معذب تهدید می‌کند؟ برعکس شده، هر چه می‌کشیم از «بِسْمِ الله الرَّحْمَن الرَّحیم» است.

تصدیق کنم فقد همه جان

به که گویم که چنین روز چو ناری دارم
زچه رو شاد شوم چون که منزل به نیستان دارم

از زهر زمان پیکرمان نیزه دمیده
بر فرق بشر بهر خطر خانهٔ‌مان ناله جهیده

شکل ما را بین بسان مغرب است

➖ غروبِ در خلقت!

مشرقین را از کف ما چون پَر است

➖ «اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ» پرید رفت!

مجروح تو کردی همه مردان و زنان را
قاتل تو شدی مضطر بی جا و مکان را

این چه وضعی‌ست که بر روی بشر آوردی؟

📎 از مجموعه تحریم سخن

حال و هوای ایران گشته خراب و ویران
ملت خوش ندیده گشته نگر چو حیران

ناله‌های بچه‌های این زمان
هست غالب بر هیاهوی مکان

جمله مردان و زنانِ مضطرند
کودکان بی پناه مغرمند

این مردم ما میل به الله ندارند
از بس که دروغ آمده و رنگ ندارند

این چه وضعی‌ست که بر روی بشر آوردی؟
خفه خون کردی و هشدار جرس آوردی

ای وای که دین سایهٔ الطاف ندارد
بر آدم بیچاره دگر ناز ندارد

آیا تو در این مُلک خدایی داری؟
بر بشر حاکمی و دعوی فارج داری؟

شیوه‌های این خدا ایذایی است
می‌کند خلق و دگر کشتاری است

از خون رعیّت به جهان لاله دمیده

📎 از مجموعه تحریم سخن

این ملت ما سخت گرفتار قضا شد
از هر نفَسی یک قفسی کرب و بلا شد

خرابه نشینان عصر بی شرفیم
که از قضای بدش جملگی نگر هدریم

اُف بر تو فلک که نازل هر شرری
لایق به جهنم و فُضیل خطری

الامان از این سیاست کز لوایش خون ببارد
هم دیانت کز دعاوی سم ببارد

از خون رعیّت به جهان لاله دمیده
از کثرت این غوث به عالَم بنگر ناله رسیده

چه بد سوء قضایی دارم امشب
که از نارش مرا جر داده هر شب

خلاصم کن ز این بند عذابت
فرارم ده از این رنج غلاظت

مرا آورده‌ای خُردم نمایی؟
ز راه بردگی لالم نمایی؟

اضطراب خَلق خونینت ببین

📎 از مجموعه تحریم سخن

اضطراب خَلق خونینت ببین
اختلاف عدل و انصافت ببین

ای که خفه می‌کنی عبد ذلیلت
تا که خدایی کنی با همه نکبت

تا کی بزنی ملت بیچارهٔ ما را
از سختی تقدیر شده برف بلا را

ای وای که این مزبله را آه گرفته
این خلق بپا خاسته را جنگ گرفته

شیطان پدر سوخته را دنگ گرفته
این عمر به تاراج شده زنگ گرفته

از آدم درمانده فقط رنگ گرفته
این مذهب و دین را ز چه رو انگ گرفته؟

این رعیّت را تو کُشتی!

📎 از مجموعه تحریم سخن

این رعیّت را تو کُشتی
واقعیت‌ها تو پنهانش نمودی

در کوچه و هم میدان
این خلق تو را خواند
با جسم پر از دردش
اذکارِ تو می‌خوانَد

مسلط کرده‌ای بر بندگانت
قضاء سوء چو دیوانگانت

از شعر من بی‌ هنر بی ادبت، کِی تو هراسی؟
کاین درد دل مضطر بیچاره شده، کز تو قصاصی Read More

و خدا چنین فرمود: تو آزادی سخن بگویی اما آنچه که ما می‌پسندیم

“من بارها از این خدا آزار دیده‌ام، جوانیم را طی یازده سال زندان که بدون مرخصی و درمان و وکیل بود از بین برد و عمرم را به هدر داد! الان هم که این گوشه افتاده‌ام باز این خدا رهایمان نمی‌کند و آزار می‌دهد. وسیله ارتباط من با دیگران این موبایل است که بارها پارازیت و اخلال در تماس تلفنی ایجاد می‌کند. الان هم که این خدا با ما چپ افتاده و می‌گوید که درس و توسل را قطع کن و می‌گوید تو اشعاری را به دفاع از مظلومین می‌خوانی که به من برمی‌‌گردد که ظالم هستم و در تدریس هم عدم تطابق را نشان می‌دهی، که ما واقعیت نداریم! به هر ترتیب عرض می‌کنم خدمتتان که تا اطلاع بعدی که خدا اجازه بدهد، درس و بحث تعطیل است! “

داستان ملّت بیچاره را….

خسته از سر کوفت‌های این قضا
بس نگر چالش درین عمر فنا

داستان ملّت بیچاره را
گر تو خوانی، درنوردی چاره را

اعضاء تنم لِه شده از زور و فشارت

– می‌شنوی؟ ای سمیع! اسمع! ای «سَميعُ الدُّعاءِ»، «اَسْمَعَ السَّامِعِینَ»، اووه چقدر لقب دارد، همه را به بقالی بده و بگو که یک چند تا دانه حبوبات بده ببین می‌دهد؟
چون بقال هم فهمیده اینها بی‌ ارزش است!

اعضاء تنم لِه شده از زور و فشارت
قدرت ندهی چونکه بیامد، سکراتت

– به همه ما حالت احتضار داده، دست و پا زدن مردم را در لجنزار فقر و بیماری و ناامنی ببین!

در امن تو من جای ندارم

بُخت النّصر شده فقر و فلاکت

– حال ایرانی‌ها را می‌خواهی بپرسی این است:

بُخت النّصر شده فقر و فلاکت
از نکبت این قدر شده عین خباثت

بی‌ پولی و بیچاره شدن قسمتِ ملّت
هر روز شده نوبتِ یک عرض خجالت

با اشک پر از خون، به کمان تیر بدادم

در بزنگاه زمان، زنجیری‌ام
افت و خیز این حیاتم، شاهدم

با داد و هوارم به جهان، ولوله دادم
با اشک پر از خون،به کمان تیر بدادم

این ملت درمانده به فقرست خدایا، تو کجایی؟
این مردم آغشته به ظلم است کریما، تو کجایی؟

– با نور افکن باید بگردیم خدا را پیدا کنیم

اوضاع خلق گرفتار خود ببین
دسترنج حیات سرافکندگان ببین

.
– تو قاضی هستی؟ تو صانع هستی؟ تو خالق هستی؟ تو فالق هستی؟ تو چه کسی هستی؟ فعلاً هیچ کاره هستی، هیچی نیستی!

در عجب آمد ورق از این قلم
تا کجا مشقش رسد از این ظَلَم

ملت خود را ببر زیر کَرم
بس کن از این آزار و خروار ستم

این عرایض از تمام اضعف است
کشته‌های آن عذاب اکبر است

الله جنایت می‌کند!

الله جنایت می‌کند
غیبت حمایت می‌کند
خالق خسارت می‌دهد
از هر دری، هُل می‌دهد

صاحب این خانه کیست ما را می‌زند
با هر سخن اخسأ زند

مالک این روح پراکنده کیست؟
در قفسم کرده، بگو عیب چیست؟

Read More

ای وای که این مملکتم لانه جور است

خدایا طوطیان نیزار دادی

– جای طوطی در نیزار است؟ بله؟ همه چیز برعکس شده!

خدایا طوطیان، نیزار دادی؟
دهان و آن زبان، زنجیر دادی؟

به این ملت بینوا یک نگاهی بکن
به این جمع در خون شده جان بکن Read More