رفتن به نوشته‌ها

خیر و خوشی رفته ز این ملتم

این ملت ما گناهِ ناکرده گرفتار شده
از وعدهٔ این خدای مذهب بنگر خسته و بی‌ حال شده

ای مردم بیچاره کجایید که تقدیر، عذاب است
از گسترهٔ خشم خدا، عصر، سیاه است

دنیا همه اخمو شده بر آل فقیران
یک سیلی محکم زده بر طیف ضعیفان

ای اضعف مردم، چو به فریاد رسیدی
از جان که نماندست مرا جز نفَسی، حال چه دیدی

خیر و خوشی رفته ز این ملتم
عاقبت امر، همه منهدم و مضطرم

غم‌های همه عالَم آمد به سرم یکسر
از شر زمان بد تعلیق شدم از سر

آه و اندوه مرا نقل و نبات است هنوز
به دل سوخته‌ام آتش و نار است ز سوز

 

 

منتشر شده در صدای فراتر از فریاد