برچسب: دین اسلام

مردم اگر واقعیت را بفهمند از این دین فرار می‌کنند!

در کتب معتبره شیعه آمده است که امام صادق به فرزند زراره(صحابی معروف امام)میگوید:

تمامیت دین تحریف شده و یا از آن کم کردند یا زیاد…
«فَمَا مِنْ شَيْ‌ءٍ عَلَيْهِ النَّاسُ الْيَوْمَ إِلَّا وَ هُوَ مُنْحَرِفٌ چیزی که امروز در اختیار مردم قرار دارد چیزی جز تحریفات گسترده نیست که بر خلاف اساس وحی می باشد!»

حکام اسلامی با همین تحریفات و دگرگون سازی های احکام و شرایع ، بنا بر سلیقه و میل خود پیش رفتند و مردم متدین بی خبر و جاهل را همراه خود نمودند.
در صورتی که به قول امام صادق ، نه دینی به دست اینها رسیده و نه احکامی که مطابق فرامین الهی باشد…

این شما و این کلام جعفر صادق در کتب معروف شیعه

مدت زمان: 10:47
منبع: کتاب بحارالانوار جلد ۲ صفحه ۲۴۶، کتاب رجال کشی جلد ۱ صفحه ۱۳۸ از امام صادق

من از توحید تو کافر چو گشتم

از مجموعه تحریم سخن

من از الله جویم استعانت
ولٰکن آیدم دائم شرارت

➖معنای توکل است. جار و جنجال ادیان را ول کن «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»! چه چیزی عارض تو شده و چه چیزی از این توکل به دست آوردی؟

من از این عالم خاکی به غیظم
تو از افعال می‌گویی جزایم

➖می‌گویی این کار را بکن به بهشت می‌روی؟! اینجا پوست مردم را داری می‌کَنی به نام نامی الله!

من از ذکر و دعایت خسته گشتم
تو از جنّت بگویی هی ندایم

➖اینجا مردم نیاز دارند، امنیت، آسایش، آرامش و سلامتی می‌خواهند، تو می‌گویی صبر کن «اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا»، چقدر این دین شعار می‌دهد، بس است بابا!

من از توحید تو کافر چو گشتم
تو از عدلت بگویی هی صدایم

➖چیزی ته این توحید تو نمانده‌، بعد می‌گویی من عادل هستم؟ آیا این عدل است؟

من از این حال بد نالیده گشتم
تو از میعاد می‌گویی که رَستم

➖می‌گوید که «این کار را بکنی از پل صراط راحت رد می‌شوی»، اول مشکل پل اینجا را حل کن! پل زندگی بشر لغزنده است، از پل صراط چه می‌گویی؟!

من از آن وعده‌هایت دل بریدم
تو بازم هی طلب کردی که هستم

➖وعده‌هایت را ثابت نکردی، معروف‌ترین و‌عده‌ات «اُدْعُونِی» است، تو آبروی هر چه خداست را بردی، هر چه مردم داد می‌زنند «خدا!»، به زبان حال و قال به آنها می‌گویی خفه شو! از بندگانت به سوی تو عارض می‌شوند، تو هم چهارتا مشت بر سرشان می‌زنی!

من و این جان نابودم، قوامم
تو را صد بار در ساعت بخواندم

الله بهانه شده در کشتن مردم

📎 از مجموعه تحریم سخن

الله بهانه شده در کشتن مردم

➖ «بُعِثْتُ اَنْ اُقَاتِلَکُم» که لوای اسلام باشد چگونه رحمان و رحیم می‌تواند سایه‌ گستر مردم بشود؟

از بدو رسالت، همه در آتش گندم

این خدای دین و مذهب در کجاست؟
این همه آئین مهر و لطف او اندر کجاست؟

ای که ما را با قوانینت به چاه انداختی
از پس هر حکم تو‌ ناری به جان انداختی

مردم مفلوک را گردن زدی
ملت مغلوب را آفت زدی

داد از این عدلت کجا عادل شدی

ای فغان از ظلم تو طغیان شدی

این خلایق را نزن ای غول ما
از مودّت دم نزن ای دیو ما

➖ نگو من رحمان و رحیم هستم چون هر روز ثبت لحظه‌ای از جنایات تو داریم.

➖➖➖➖➖

گُل کاشته این خدا ز این خِلقت خود
بر باد نهاده این حَکَم وعدهٔ خود

خونریز شده دیانت ما
پرپر بکُند جوانهٔ ما

گفتا که به مذهب آی تا ره ببری
گفتم که بیامدم ولی جان ببری

یا رب تو ببین چه افتضاحی زده‌ای
بر خلق گرفتار خودت، سم زده‌ای

➖ این تأسف عمومی است:

حیف از آن ایّام پُر تابی که صرف دین نمودم
چون پشیمانی شده بر دل، که وا غوثا نمودم

اکراه شده این دین، بر قدر همه مردم

➖ قضا و قدر مردم به زور دین است؛ فقر، بیماری، ناامیدی، سرخوردگی، ناامنی، فرآورده‌های دین است.

اِجحاف شده بنگر بر جان بنی آدم

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

مسواک زنم ز روزی تو؟ کو نان به دهان ز اخسأ تو؟

– برای چه مسواک می‌زنی؟ نان نداری بخوری!

بعد در منقبت مسواک چقدر روایت آمده، اول باید خدا رازقیت خودش را اثبات کند، این شعار دِمده شده، کهنه شده، بی‌ پایه و اساس است که «هر آنکس که دندان دهد را نان دهد».

بی کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

– عجب خدای با برکتی! خلق کرد و دور انداخت، مثل یک پدر و مادری که تند تند بچه آوردند و کاری هم ندارند که این فقیر است، درد دارد، بیچاره است، بی‌ پول است، بیکار است، معتاد است، خدا هم مثل همین‌ها شده است.

بی‌ کاری و بی‌ پولی و بیماری آمد ز خدایم

بی‌ عاری و بی‌ میلی و بی‌ حاصلی آمد ز قضایم

➖➖➖➖➖

یا رب نزن این عبد که آورده ز خاکی

مهلت بده مخلوق که نفسش تو بریدی

هر چه بر این مردم بیچاره آمد از قضا گفتهٔ خالق شدی اندر میان کربلا

➖➖➖➖➖

کمالات بشر در این قضایش

به سرکوب آمده اندر لوایش

– تا می‌تواند می‌زند، چکارش می‌شود کرد، زورت به خدا می‌رسد؟

➖➖➖➖➖

وصف احوال خودم باید کنم

تا جهان را باخبر از شر کنم

آمدم بر درگهت تا یک نفس برپا کنم

نامده بردی قفس تا جان خود از جا کَنم

– اصلاً دستت رو شده؛ اینکه مهمان‌نوازی کنید، مهمان عزیز خداست، دست و دلباز باشید، سفره‌دار باشید، پس خودت چرا نیستی؟ فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

– این کلام حنای تمام ادیان و مذاهب را بی‌ رنگ می‌کند.

فشار و فقر و فلاکت هدایه از صمد است

کنایه آمده بر جان که نیشِ چون حرج است

➖➖➖➖➖

کیست در بطنِ منِ دلمرده‌ای؟

این صدای لرزش پس مانده‌ای

خفتگان و خستگان و ماندگان

هست محصول زمان مردگان

– دقت می کنی، این را نامه‌اش کن و برای خدا بفرست، بعد زیرش هم با خونت امضاء کن؛ «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» ببین خجالت می‌کشد!

➖➖➖➖➖

از زمین و آسمان آید همی فریاد ما

در غمین و غصّه‌ها آید به سر این جان ما

– داریم جان می‌کَنیم؛ اجاره‌نشین جان می‌کَند، فقیر جان می‌کَند، بیکار جان می‌کند، بی‌ پول جان می‌کَند، کرونایی جان می‌کَند، سرطانی جان می‌کَند.

صدای کمک خواهی ملل آمد

همه سرد است چنین سنِ پر از غم

که در هر ثانیه انسان کند رَم

اگه گفتی که مدد را ز که باید آموخت؟

من بگویم ز جلال و جبروتش آمیخت

➖➖➖➖➖

صدای کمک خواهی ملل آمد

ز بطن هر انسان به غوث ضعف آمد

هیهات که این مزبله را خاک گرفته

– مزبله یعنی زندگی بشر، «لَقَد خَلَقْنَا الِْانْسَانَ فی اَحْسَنَ تَقْوِيمٍ» بیا احسنت را جمع کن، بیا، به درد خودت می‌خورد! «احسن» تو را مردم دارند در فقر و فلاکت و بیماری و ناتوانی و ناامنی جستجو می‌کنند.

هیهات که این مزبله را خاک گرفته

از زور فغان همگی نار گرفته

➖➖➖➖➖

این درد و غم آدمِ له گشته به دوران

شد شِکوه به انبوه در این حالت بحران

نفس در قفس بی‌هوس مرده‌ام

– گزارش زندگی مرغک خونین بال است.

که جانم به لب آمده من کجا زنده‌ام؟

– به ما می‌گویند زنده!؟

➖➖➖➖➖

ای که مرا خوانده‌ای لحظه به لحظه

نامه فرستاده‌ای دفعه به دفعه

– این درد دل مردم است:

رحمت علیایی‌ات پر زده رفته

در دل این مضطرت خون شده لخته

– حالا مدام بگو من رحمان و رحیم هستم، چه می‌بینیم؟ چه نشان مردم دادی؟ مردم از این رحمانیت و رحیمیت چه به دست آوردند؟

آنهایی که از حریم توحید خاکی دفاع می‌کنند باید جوابگو باشند!

«وَ مَا اَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ اِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ» تمام این انسان‌ها را ما پیغمبر دادیم و همه را هم به زبان خودشان. در حالی که می‌گویند کلّ انبیاء مال خاورمیانه بودند، یعنی سرخ پوست، سیاه پوست، آن کسی که در آلاسکا بود، در کانادا بود، آن که اسکیمویی بوده، اینها به زبان خودشان برایشان پیغمبر وارد شد و کتاب نازل شد.

«وَ مَا اَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ اِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ» برای اینکه باز کند خدا برای مردم توسط انبیاء مهمّات آنها را.
حالا اینجایش دیگر باز خراب کاری می‌شود؛ «فَيُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ»
از این طرف می‌گوید که ما برای هر ملتی، هر امتی، هر منطقه‌ای، هر کشور و هر مردمی یک پیغمبر به زبان خودشان فرستادیم، بعد اینجا هنوز آیه تمام نشده می‌گوید که همه کاره خودش است، خودش هدایت می‌کند و خودش گمراه می‌کند. خب پس این «وَ مَا اَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ اِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ» برای چه انجام می‌شود؟

اصلاً فلسفه ارسال رسل دیگر چیست؟ وقتی که خودش همه کاره است، خودش انتخاب می‌کند، خودش بالا پایین می‌کند، کم و زیاد می‌کند، ریز و درشت را جدا می‌کند، «فَيُضِلُّ اللهُ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» پس انبیاء آمدند چه کنند؟ Read More

انسان در چه چاهی از آزار خداوند افتاده است!

 – «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ ابْنُ الصَّلْتِ اَبُو يَعْلَى حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ حَدَّثَنِى الاَوْزَاعِىُّ عَنْ يَحْيَى عَنْ اَبِى قِلاَبَةَ عَنْ اَنَسٍ اَنَّ النَّبِىَّ – صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ – قَطَعَ الْعُرَنِيِّينَ وَ لَمْ يَحْسِمْهُمْ حَتَّى مَاتُوا». «اَنَّ النَّبِىَّ قَطَعَ الْعُرَنِيِّينَ وَ لَمْ يَحْسِمْهُمْ حَتَّى مَاتُوا» پیامبر از قبیله عُرنین دست و پای یک عده را قطع کرد. عُرنین اسم یک قبیله است. بعد دست و پا را که قطع می‌کنند جای آن را داغ می‌کنند که البته این دوتا مجازات می‌شود، دو تا شکنجه است، هم قطع کرده و هم می‌سوزاند ولی می‌سوزانند که خون بند بیاید. انس ابن مالک موثق اهل سنّت و جماعت همراه رسول الله است، می‌گوید دست و پای اینها را قطع کرد و داغ نکرد تا آنکه مردند. حالا این را چطوری باید توجیه‌اش کرد؟ پیامبر که از شکنجه منزه است، پس همان دو راه می‌ماند؛
➖ یا به پیغمبر بسته‌اند
➖ یا اینکه قانون بوده که پیغمبر اجرا کرده است. یکی از این دوتا است، در هر دو صورت رسول الله از جنایت منزه است. خب یک صورت آن این بود که به پیغمبر بسته‌اند یعنی ساخته‌اند، خب این باز روی حرف همیشگی ما می‌رود، حدیث را که بسازند، قرآنی که در دست آنها پرورش یافته و ویراستاری شده قطعاً در آن هم دست می‌توانند ببرند. اگر هم بگوییم که نه، واقعیت دارد و دستور خدا را اجرا کرده، آن خدایی که این‌گونه شکنجه می‌دهد؛ شما ببینید وقتی که دست و پا را قطع می‌کنند تا این خون تمام بشود و از بدن بیرون بیاید این چقدر ناله می‌کند، آن وقت یک چنین خدایی «اَرحَمُ الرّاحِمینَ» است؟ «اللهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ» است؟

مدت زمان:4:14
منبع:
کتاب صحیح بخاری جلد ششم صفحه ۱۳۰ حدیث شماره ۶۸۰۳ کتاب حدود. ابو عبدالله محمد ابن اسماعیل ابن ابراهیم بخاری از مشایخ حدیث اهل سنّت.

دیانتی که بر مدار خشونت و استبداد قرار دارد

عبدالله ابن عمر از رسول الله نقل می‌کند و می‌گوید: «جُعِلَ رِزْقِي تَحْتَ ظِلِّ رُمْحِي، وَ جُعِلَ الذِّلَّةُ وَالصَّغَارُ عَلَى مَنْ خَالَفَ أَمْرِي»، ببین چقدر باعث خجالت است، به رسول خدا نسبت دادند، پیغمبر چنین حرفی را نگفته، به هر حال این یک دینی است که حدیثش این است، آیه‌اش آن است، روایتش این است، مشکل سرِ «الله» است و الّا پیغمبر نمی‌آید چنین حرفی بزند. می‌گوید پیغمبر گفت: «روزیِ من زیر سایه نیزهٔ من است»، عجب! خب این حرف با حرف یک راهزن چه فرقی می‌کند؟ با حرف یک زورگو چه فرقی می‌کند؟ برای همین است که می‌گویم پیغمبر نگفته، برای همین است که می‌گویم این دین از آن بالا که آمده وارونه بود. هیچ پادشاهی، امیری، امپراتوری، حاکمی و رهبری نمی‌آید بگوید که «من روزی‌ام را از نیزه درمی‌آورم» و بعد هم گفت که به پیغمبر نسبت داده‌اند که «هر کس از من سرپیچی کند به وسیله همین نیزه خوار و ذلیلش می‌کنم»، این شد دین؟ خب این استبداد مطلق است! این کجایش جاذبه دارد؟
مدت زمان:4:32
منبع: کتاب صحیح بخاری جلد سوم صفحه ۸۲‌ کتاب جهاد و سیر

وقتی که اخلاق در سیطرهٔ الهی است چه نیازی به ارسال رسل و انزال کتب می‌باشد؟

وقتی که اخلاق در سیطرهٔ الهی است چه نیازی به ارسال رسل و انزال کتب می‌باشد؟ – «وَ قَالَ عَبْدُ ابن ابْنُ بَرَّادٍ حَدَّثَنَا اَبُو اُسَامَةَ، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ اَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ الله ابْنِ الزُّبَيْرِ، قَالَ أَمَرَ اللهُ نَبِيَّهُ صَلّى الله عَليه وَ سلّم اَنْ يَأْخُذَ الْعَفْوَ مِنْ اَخْلاَقِ النَّاسِ‏ اَوْ كَمَا قَالَ‏».

گفت: «أَمَرَ اللهُ نَبِيَّهُ اَنْ يَأْخُذَ الْعَفْوَ مِنْ اَخْلاَقِ النَّاسِ‏» خدا به پیغمبرش فرمود که از اخلاق مردم در برابر خود درگذرد. اخلاق چیست؟ خُلق و خوی بت‌پرستی. خب پس چه کارش داری؟ الان این کلام دارد این را می‌گوید: «خُلق و خوی ادیان گذشته»! اصلاً فلسفهٔ غزوات و جهاد پیغمبر با این سخن مغایرت دارد. خیلی حرف است ها!

این از آن مباحث کلیدی است؛ «أَمَرَ اللهُ نَبِيَّهُ اَنْ يَأْخُذَ الْعَفْوَ مِنْ اَخْلاَقِ النَّاسِ‏» آنها را رها کن و دست به احساس، اعصاب، اخلاق، افکار و اعمال مردم نزن. ولی خب متأسفانه دین دارای مغایرات است و هر چه گفته آن را نقض کرده است.
مدت زمان:3:31
منبع: کتاب صحیح بخاری جلد چهارم صفحه ۳۱۴ حدیث شماره ۴۶۴۴ سوره اعراف.

✍ عبدالله ابن بَرّاد از ابو اسامه از هشام از پدرش از عبدالله ابن زبیر

وقتی که خدای خیالی بر محوریّت خلقت حاکم است!

«اللهُ اَحَقُّ اَنْ يُسْتَحْيَا مِنْهُ مِنْ النَّاسِ»، می‌گوید از همدیگر شرم دارید؟ حیا دارید؟ از خدا بیشتر باید خجالت بکشید! یعنی در حقیقت باید از خدا خجالت بکشید، او اصل است و مردم فرع هستند. خب در چه چیزی خجالت بکشند؟ در گناهانی که می‌کنند؟ در معاینات و تحقیقات ظهوری و در الهیات نوری ثابت شد که بشر به اختیار خود گناه نمی‌کند، با قواعدی که اسناد و مدارک آن در دایرةالمعارف هست. خب حالا وقتی که گناه نیست و اختیاری نیست برای چه آدم از خدا خجالت بکشد؟ نکند آن کسی که فقیر است و نان ندارد باید از خدا خجالت بکشد و نق نزند؟ ها؟ نکند آن کسی که مریض است نباید به خدا چیزی بگوید؟ نگوید خدایا تو گفتی «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ»؟ بعد خود خدا حیا نمی‌کند از اینکه خلاف وعده‌های خودش عمل می‌کند؟ نه، برای چه حیا کند! «اِنَّ اللهَ لَا يَسْتَحْيِي» خدا اصلاً حیا ندارد. چرا؟ چون حیا مخلوق است و خدا خالق است، برای چه خجالت بکشد؟ از چه کسی؟ از یک مشت ذرات خاک که تازه سرزمین‌شان که کره زمین است و آن هم در برابر کلّ هستی یک ذرّه خاک است! حالا خدا باید از چه کسی خجالت بکشد؟ باید پدر آدم را دربیاورد یا نه؟

📚منبع تدریس: کتاب صحیح بخاری جلد اول صفحه ٢٢٧ کتاب غسل
مدت زمان:4:13