همه سرد است چنین سنِ پر از غم
که در هر ثانیه انسان کند رَم
اگه گفتی که مدد را ز که باید آموخت؟
من بگویم ز جلال و جبروتش آمیخت
➖➖➖➖➖
صدای کمک خواهی ملل آمد
ز بطن هر انسان به غوث ضعف آمد
هیهات که این مزبله را خاک گرفته
– مزبله یعنی زندگی بشر، «لَقَد خَلَقْنَا الِْانْسَانَ فی اَحْسَنَ تَقْوِيمٍ» بیا احسنت را جمع کن، بیا، به درد خودت میخورد! «احسن» تو را مردم دارند در فقر و فلاکت و بیماری و ناتوانی و ناامنی جستجو میکنند.
هیهات که این مزبله را خاک گرفته
از زور فغان همگی نار گرفته
➖➖➖➖➖
این درد و غم آدمِ له گشته به دوران
شد شِکوه به انبوه در این حالت بحران
نفس در قفس بیهوس مردهام
– گزارش زندگی مرغک خونین بال است.
که جانم به لب آمده من کجا زندهام؟
– به ما میگویند زنده!؟
➖➖➖➖➖
ای که مرا خواندهای لحظه به لحظه
نامه فرستادهای دفعه به دفعه
– این درد دل مردم است:
رحمت علیاییات پر زده رفته
در دل این مضطرت خون شده لخته
– حالا مدام بگو من رحمان و رحیم هستم، چه میبینیم؟ چه نشان مردم دادی؟ مردم از این رحمانیت و رحیمیت چه به دست آوردند؟
Podcast: Play in new window | Download