– «حَدَّثَنَا اَبُو بَكْرِ ابْنُ اَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدَةُ ابْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ هِشَامِ ابْنِ عُرْوَةَ، عَنْ فَاطِمَةَ، عَنْ اَسْمَاءَ، قَالَتْ جَاءَتِ امْرَاَةٌ اِلَى النَّبِيِّ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ ـ فَقَالَتْ اِنَّ ابْنَتِي عُرَيِّسٌ وَ قَدْ اَصَابَتْهَا الْحَصْبَةُ فَتَمَرَّقَ شَعْرُهَا. فَاَصِلُ لَهَا فِيهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ الله ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ ـ ” لَعَنَ الله الْوَاصِلَةَ وَالْمُسْتَوْصِلَةَ”».
«قَالَتْ جَاءَتِ امْرَاَةٌ اِلَى النَّبِيِّ» زنی نزد پیغمبر آمد، «فَقَالَتْ» گفت «اِنَّ ابْنَتِي عُرَيِّسٌ» دخترم عروس شده و شب عروسی اوست، «وَ قَدْ اَصَابَتْهَا الْحَصْبَةُ» و قبلاً مبتلا به بیماری حصبه شده «فَتَمَرَّقَ شَعْرُهَا» موهای سرش ریخته است «فَاَصِلُ لَهَا فِيهِ» میخواهیم برای او مو بکاریم یا موی مصنوعی درست کنیم، عروس کچل که نمیشود. «فَقَالَ رَسُولُ الله» پیغمبر فرمود «لَعَنَ الله الْوَاصِلَةَ وَالْمُسْتَوْصِلَةَ» خدا لعنت کند کسی که چیزی را به سر زنها تحت عنوان مو یا موی مصنوعی وصل میکند و آن کس که این کار را برایش انجام میدهد.
این یکی از موارد دلخراشی است که در ادبیات دینی مشاهده میشود. حالا مثلاً مو بکارد یا مو بچسباند، خدا خدایی خودش را از دست میدهد؟ آن هم برای عروس که پیغمبر میگوید لعنت خدا بر «الْوَاصِلَةَ وَالْمُسْتَوْصِلَةَ» کسی که این موی مصنوعی را سرش میکند و هم آن کسی که این کار را برایش انجام میدهد، یعنی آن آرایشگر.
حالا تاریخ سوال میکند که شما که اینقدر سفارش به ازدواج میکنید «وَ اَنْكِحُوا الْاَيَامَىٰ» امر میکنید ازدواج کنید، «اَنْكِحُوا» مثل «اَقِمِ الصَّلَاةَ» است فرقی نمیکند، آن فرمان است و این هم فرمان است. حالا عروس که میخواهد بزک بشود و آن هم در حدّ واجبات یک عروس که موی سر است و از هر چیزی لازمتر است. مو یک موهبت الهی است، مو یک نعمتی است. میدانید امروز چقدر برای ریزش مو خرج میکنند که بند بیاید؟ بعد پیغمبر لعنت میکند!
ببین چقدر دین اُفت کرده که به جای اینکه به فکر ترقی و تکامل بشریت باشد به خلاف ادعاهایش برای یک کار به این پیش پا افتادگی، معمولی و در عین حال ضروری خدا لعنت میکند! این خدای ادیان هم در جیب مخبرین و مبلغینش آماده است که تا یک چیزی را به میلشان نباشد زود خدا را میآورند جلو، البته من فکر نمیکنم خاتم النّبیین یک چنین حرفی زده باشد چون این مخالف با عقلانیت است و کسی که کتابش مرتب شعارش «أَ فَلا تَعقِلونَ» است و معیارش «کُلَّمَا حَکَمَ بِهِ الْعَقْل حَکَمَ بِهِ الشَّرْع» است نمیآید چنین حرفی بزند، یقیناً به او بستهاند! خب ما وقتی یقین داریم که به او بستهاند بعد تکلیف احادیث چه میشود؟
▫️ وقتی که یک حدیث، ده حدیث، صد حدیث، هزار حدیث را به پیغمبر بستهاند، که بقول ابوهریره، که سندش را به دست آوردیم که گفت شصت هزار قال رسول الله جعلی من زدم فقط به نیت جذب مردم به اسلام، طبق آن قاعده «نيَّةُ الْمُؤمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» نیت مؤمن از عمل او بهتر است، یعنی اگر عملش بد است و نیتش خوب است آن را جابجا میکند یا اينکه در بین سیاسیّون معروف است که هدف وسیله را توجیه میکند.
وقتی که چند تا حدیث خلاف شد دیگر به بقیه احادیث نمیشود اعتماد کرد و دلیلش را هم در خود دین به دست آوردیم؛ «الرِّوایَه ظَنِّیُ الصُّدُور» صدورش ظنّی است و بعد آمدهاند برای اینکه محکم کاری کنند میگویند نه علم رجال و علم حدیث درست شده و اینها تطبیق میکنند. چه چیزی را تطبیق میکنند؟
وقتی یکی از بزرگان اصحاب امام صادق مفضل ابن عمر مورد مخالفت اصحاب و انصار امام صادق قرار میگیرد که این با بیدینها، با فاسقین و فاجرین میچرخد، خب شما الان چطور میخواهی مفضل را قبول کنی؟ در حالی که بیشترین روایات از امام صادق برای مفضل است. خب اینجا الان این عالم رجالی چگونه میخواهد تشخیص بدهد که صاحب این حدیث و واسطه این روایت آدم خوبی بوده یا بدی بوده؟ اگر بگوید آدم بدی بوده که طبق اسنادی که درآوردیم امام صادق او را بیشتر از همه اصحابش تأیید کرده، و اگر بگوید آدم خوبی بوده، پس چرا با الوات و اشرار رفیق بوده و با آنها میپلکیده است؟
مدت زمان: 7:55
منبع:کتاب تنقیح الحاجة از سنن ابن ماجه است از اعاظم صنعت حدیث اهل سنّت و جماعت.
✍️ سلسله اصحاب حدیث، روایت را به اسماء از نزدیکان رسول الله رساندند.