از مجموعه تحریم سخن
شیرازهٔ توحید، نه سامان دارد
این تافته و بافتهٔ دین، که نه رنگی دارد
آنقدر کردم توسل، نا آمد آن تأثیر ما
جمله اذکار و ختوماتی که خواندم، شد بلا
ذکر و دعا چو خواندم
بلای جانم شده، هر آنچه من بگفتم
این همه قصّهٔ ما از دین است
هم که غصّه، ثمرات از این است
فقر و فلاکت، همه جاری شده
درد و مرض، راهی ملّت شده
داد مستضعف، نگر بیمایگیست
چون هدر رفتن به عمر و بردگیست
➖یعنی بیکس و کار زمان هر چه ناله میکند، همهٔ آن هدر است!
Podcast: Play in new window | Download
اشتراک در
0 Comments